دفتر 3 طرح طلایی جنگ سرد
۲۸۰.۰۰۰ تومان- دفتر طراحی جلد کرافت
پک سه تایی
رقعی
ته دوخت
سه نوع برگه شطرنجی – خط دار- ساده
پک سه تایی
رقعی
ته دوخت
سه نوع برگه شطرنجی – خط دار- ساده
ویژهنامه | شمارۀ 8
432 صفحه
اسفند 1400
در مورد نوروز بسیار گفته شده است. در این آیین دیرپا، که با روح و جانمان درآمیخته، هنوز نکتههای نهفتهٔ بسیاری وجود دارد که باید در فرهنگ مردم و در یادها و خاطرههای اقوام ایرانی و کشورهای همتبار پیگیری کرد و بازجست. نوروز به گسترهٔ جهانفرهنگها راه یافته و تأثیرگذار بوده و تغییراتی در عرصههای فرهنگی در جهان ایجاد کرده است. ازاینرو، میتوان نوروز را بهعنوان پدیدهای درهمتنیده1 با جهان و تحولات آن نیز پژوهید.
پرسش اینجاست: نوروزی که پیشینهای کهن در ایران دارد و بخش تفکیکناپذیری از هویت فرهنگی ماست، با وجود مهاجرتهای فراوانِ باشندگان این سرزمین و درهمشکستگی مرزهای قراردادی ــ بهواسطهٔ پیدایش و گسترش فناوری و تغییر زیرساختهای وسایل ارتباطجمعی و حضور پررنگ و گریزناپذیر دنیای مجازی ــ اکنون در جهانی نو، به چه شکل و شمایلی جلوه میکند؟ /
بیگمان، عرصههای جهان حقیقی و دنیای مجازی پدیدههای اجتماعی متفاوتی هستند و بروز و شتابشان نیز باهم فرق میکند. حال، در این میان و با وجود این تحولات و ترکیبهای فرهنگی، پرسش دیگر آن است که آیینهایی اینچنین تعلقشان به کجاست و آیا «تعلق» امری محتوم و غیرقابلانعطاف است؟
هویتهای فرهنگیْ برساخته از موضوعات متنوعی مانند مذهب، اصلونسب، رنگ پوست، طبقهٔ اجتماعی، آموختهها، تخصصها، مهارتها، گروههای اجتماعی، خانواده، فعالیتها، زیستگاه، دوستان، خوراک، پوشش، رویکردهای سیاسی و بسیاری موارد دیگر است.
فصل اول | شمارۀ 7
320 صفحه
آذر 1400
وقتی جنگ جهانی دوم با پیروزی متفقین به پایان خود نزدیک میشد، اختلافات بین آمریکا و شوروی نمایانتر شد. به نظر برخی مورخان پنج عامل اصلی موجب تفاوتها و نهایتاً جدایی این دو رقیب در آینده بود: دولتهای نوظهور اروپای شرقی، لهستان، بازسازی اقتصادی، آیندۀ آلمان و بمب اتم. برخی از این عوامل بر مفهوم «حوزۀ نفوذ» متمرکز بودند. در بیانیهای از جان دینگ، نمایندۀ کنگرۀ حزب دموکرات، در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم آمده است: «ما آمریکاییها، برای اینکه دولت کمونیستی شوروی پایدار و تقویت شود و نیز دیکتاتوری استالین بر کشورهای آزادشدۀ اروپای شرقی مسلط شود، قربانی نخواهیم شد، نخواهیم جنگید و نخواهیم مرد.»
حوزۀ شوروی اساساً در اطراف مرزهایش و آسیای جنوب شرقی واقع شده بود، درحالیکه حوزۀ ایالات متحده در اروپای غربی و آسیای شرقی بود. تداخل حوزههای نفوذ به نحوی بود که وقتی آمریکا به جنگ ویتنام وارد شد، این جنگ بیست سال طول کشید و عوایدی جز اعتراض و تظاهرات گستردۀ آمریکاییهای مخالف با آن، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اخلاقی، نداشت. در دهۀ هشتاد، شوروی نیز وارد جنگی فرساینده در افغانستان شد؛ این جنگ، با هزینههای سنگین اقتصادی رو به افزایش ناشی از هزینههای تسلیحاتی، آغازگر شکلگیری تلاشهایی برای رفرم در داخل شوروی شد. این مسائل داخلی شوروی را به موضوع کنترل اروپای شرقی و حلوفصل چالشهای آن بیمیل کرد: دیوار برلین فرو ریخت، مرزها باز شدند و با انتخابات آزادْ رژیمهای کمونیستی در اروپای شرقی از بین رفتند. سرانجام در سال 1991، اتحاد جماهیر خود به جمهوریهای تشکیلدهندهاش تجزیه شد. در صبح نوزده اوت آن سال، با آغاز روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تلویزیون دولتی بالۀ دریاچۀ قو را پخش میکرد، صبحی که برای شهروندان نشان از یک آشوب بود.
جنگ سرد، به روشهای گاه آشکار و گاه نامحسوس، بر جنبههای متعددی از زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم آمریکا و شوروی تأثیر گذاشت؛ هر کشور فرهنگش – یا حداقل چیزی که دوست داشت از آن به نمایش بگذارد – را بهعنوان شاهدی از برتری خود به جهانیان ارائه میکرد، که میتوان اوج آن را در تفاوت سبک زندگی مردمان دو سوی دیوار مشاهده کرد.
فصل اول | شمارۀ 6
۲۰۸ صفحه
شهریور۱۴۰۰
ارزشها و ایدههای جنگ سرد را میتوان در صدها آهنگ و ترانۀ اواخر دهۀ ۴۰ تا اوایل دهۀ ۹۰ میلادی یافت. طیف وسیعی از قطعات موسیقی تولیدشده در آن زمان نشاندهندۀ روابط رو به زوال مابین ایالات متحده و روسیهای است که آن زمان اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشد.
در کشورهای تحت سلطۀ بلوک شرق، مخاطبان و تماشاگران به فرهنگ رسمی و تأییدشده از سوی شوروی، مانند باله و اپرا، عادت و باور داشتند. در سال ۱۹۲۸، ژوزف استالین اولین برنامۀ پنجسالهاش برای توسعهٔ اقتصاد ملی شوروی، بر پایه ایدئولوژی حزب کمونیست را آغاز کرد که یکی از نتایج آن ممنوعیت موسیقی آوانگارد و جاز در تمامی سرزمینهای تحت سلطهاش از سال ۱۹۳۲ بود. برای مثال، با این که سابقهٔ موسیقی جاز در لهستان به دههٔ ۳۰ بر میگردد، اما پس از اشغال این کشور بهوسیلهٔ شوروی، پخش آن از رادیو و تلویزیون ممنوع اعلام شد. دلیل این امر را نازلبودن مرتبۀ موسیقی جاز نسبت به هنرهای ممتاز، که دولت از آنها پشتیبانی میکرد، عنوان کردند. هنر فاخر چیزی بود که توصیه و حمایت میشد. حتی برای مدتی چایکوفسکی هم از نظر سبکی، بهخاطر وضعیت شبهرسمیاش، مورد پسند نبود و در نهایت بخاطر ناخشنودی استالین از آنچه در اجرای او از اپرای لیدی مکبث در ۱۹۳۶ شنید، این اجرا ابتدا سانسور و سپس توقیف شد.
از سویی دیگر سیآیای نیز شوستاکوویچ را بهعنوان یکی از اهداف دایمی خود انتخاب کرده بود و او را دستنشاندۀ رئالیسم سوسیالیستی شوروی تصور میکرد. در این مسیر، نیکلاس ناباکوف تلاشهای سیآیای را رهبری میکرد که ازجمله میتوان به سؤالات ناباکوف از شوستاکوویچ در کنفرانس خبری نیویورک سیتی (۱۹۴۹) اشاره کرد.
فصل اول | شمارۀ 5
۲۰۸ صفحه
خرداد ۱۴۰۰
سینما ابزار دوران جنگ سرد بود، ابزاری که شدیداً تحت تأثیر و تحکم قدرتها برای سرگرمی و تبلیغات قرار گرفت و «واقعیت» را برای مخاطبان گستردهاش به یک تعارض انتزاعی بدل کرد.
شوروی از سینما بهعنوان ابزاری برای نمایش تصویری منفی از غرب در عرصهٔ بینالمللی استفاده میکرد و آمریکا رؤیای آمریکایی را با سینما به دنیا می فروخت. روشن است تصویری که بر روی پردههای وابسته به شوروی بهنمایش در میآمد همراه با تغییراتی بود که به مواضع رژیمهای سیاسی حاکم وابستگی داشت؛ نمونههای آن را میتوان در زمان بحران موشکی کوبا (اکتبر ۱۹۶۲) یا دوران مصادف با تغییرات قدرت در رژیم شوروی و اصلاحات اقتصادی پِرِستْرویکا (سال ۱۹۸۵) یافت. از سوی دیگر، در فیلمهای ساختۀ بلوک غرب نیز فضایی توأم با سوءظن متقابل، بیاخلاقی، بدبینی و ترس نسبت به کشور رقیب ارائه میشد که انعکاسشان تأثیرات جدی و عمیقی بر قلب و ذهن مردمان و درکشان از واقعیت جهان در آن دوران داشت؛ در فیلمِ آنها (یک) وطن دارند (اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۴۹)، نیروهای شوروی بر سرویس مخفی بریتانیا چیره میشوند و پیروزمندانه و سرمست از حس وطنپرستی، کودکان روس را، که بر اثر غلبهٔ کشورهای غربی بر خاکشان زیر سلطه و سیطره بودند، دوباره به زیر پرچم و به خاک روسیه بازمیگردانند یا دانوب سرخ (ایالات متحدهٔ آمریکا، ۱۹۵۰) داستان شهروندان شوروی را روایت میکند که همچنان خود را در منطقۀ غربی اشغالشدۀ وین میبینند و از ترس سرکوب استالین نمیخواهند به خانۀ خود بازگردند. مثالهای دیگری هم میتوان آورد، ازجمله کمدی سیاه ضدهستهای استنلی کوبریک، دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴)، که بسیاری از منتقدان آن را هشداری به شرق و غرب در مورد خطرات ناشی از مسابقۀ تسلیحات هستهای خواندند و درام ورزشی سیلوستر استالونه، راکی ۴ (۱۹۸۵)، همراه با تب و تاب ضد کمونیستی همراه بود.
فصل اول | شمارۀ ۴
۲۰۸ صفحه
اسفند ۱۳۹۹
اولین نشانههای تغییر رویکرد در نزاعهای جهانی که به جنگ سرد انجامید را میتوان پیش از ظهور شوروی و در آخرین سالهای روسیۀ تزاری در جهان دید. هنگامیکه ویلیام مورگان شوستر آمریکایی، در اردیبهشت ۱۲۹۰ خورشیدی، به درخواست دولت ایران جهت سر و سامان دادن به امور مالی در سمت ریاست کل خزانهداری حضور یافت، با مخالفت و اولتیماتوم چندبارۀ روسها و توصیههای دولت انگلیس مواجه شد و سرانجام با فشارهای سیاسی و نظامی بر دولت وقت، پس از هشت ماه، شوستر ایران را ترک کرد. پیشتر از آن و در ۳۱ اوت ۱۹۰۷، انگلیس و روسیه، برای حفظ تعادل در جهت پایداری منافع خود در منطقه، پیمان ۱۹۰۷ را در سنپترزبورگ امضا کردند.۱
بعدها با انقلاب بلشویکی، کمونیسم برای جهان غرب به بارزترین عنصر رویارویی ایدئولوژیک تبدیل شده بود. در نگاه اول، درگیری ایدئولوژیک بین قدرتهای بزرگ جهانی علت آغاز رویارویی بلوکها بود، اما در حقیقت علت اصلی چیزی جز سلطۀ قدرت و گرهخوردن آن با مسائل ژئوپلیتیک نبود؛ در واقع، جنگ سرد تنها برچسبی بر اوضاع و تنشهای ژئوپلیتیک بین دو قدرت هستهای بود.
شوروی اولین کلاهک اتمی خود را در سال ۱۹۴۹ منفجر کرد و به انحصار آمریکا در ساخت بمب اتم پایان داد، پس تهدید به جنگ هستهای مستحکمتر شد. در طول جنگ سرد، دو طرفْ درگیر معضلات سیاسی، جاسوسی و درگیریهای منطقهای موسوم به «جنگهای نیابتی» شدند و از رویارویی مستقیم نظامی در اروپا اجتناب کردند.
ناتو در سال ۱۹۵۲ گسترش یافت، سپس یونان و ترکیه را هم بهعنوان عضو پذیرفت و سرانجام پذیرش آلمانغربی در سال ۱۹۵۵ سبب شد که اتحاد جماهیر شوروی پیمان ورشو را با همتایان و متحدان خود ایجاد کند.
در این دوران، نهتنها ادبیات سیاسی شد، بلکه بهنظر میرسد گاهی اوقات حتی دیگر جریانات و ابتکارات موازی حوزۀ فرهنگ آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی را نیز پشت سرگذاشت؛ بهعنوان مثال، کتابهای جرج اورول، که در ایالتهای پیمان ورشو ممنوع شده بود، در جنگ ایدئولوژیها به سلاحی برای طرف مقابل تبدیل شد. در موردی، سی. آی. ای. دست به چاپ نسخههای سبُک از مزرعۀ حیوانات زد تا توسط بالون به شرق اروپا فرستاده شوند.
فصل اول | شمارۀ ۳
۲۲۴ صفحه
آذر ۱۳۹۹
در شرایطی که روزانه بر تعداد محتضران جهان افزوده میشود، شاید بازجُست دالانهای تاریخ این سرزمین مشعوفمان نکند، اما بدون تردید یادآور تجربههای مردمانی است که با آراء و عقاید متمایزی ذیل جهان دوقطبی به تکثر عقاید وفادار بودند.
ما مردمان رواداری بودیم و بسا در میانۀ کشف گزارههای راست و چپ در جهان، قهرمانان ایمان و عقیده بودهایم نه قهرمانان پیشرفت. این گزارهها، بیش از آنکه حقیقت جهان را معنا کنند، در زمانۀ یأس و اندوه، پیامآور گونهای زندگی معنازده و انباشتِ آن برای آیندگان شدند، نه تمهیدی به منظور ژرفنگری در انبوه اطلاعات و پدیدهها؛ ازاینرو ما موظف به تلاش پیگیر در یافتن روابط علت و معلولی و دال و مدلولی آنهاییم که برآیند این تقلا شناخت خویشتن و خودآگاهی است.
در تمامی برهههای تاریخ، رویکرد ملیت برای تبیین نگاه ما ضرورتی ندارد. جنگ سرد نامکانی است که ما را فرا میخواند تا خودمان را در ظرفی جهانی بنگریم و فهم کنیم.
این سخن جان لاک که، «همۀ شناختها در نهایت از تجربه نشئت میگیرد»۱ ما را مدام به واکاوی تمامی تجربههای خرد و کلان، فردی و جمعی، ملی و فراملی وا میدارد.
پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، میگوید: «ادبیات در حیات اجتماعی انسان میدانی ویژه است در جمع میدانهای علمی، سیاسی، دینی، قضایی، دانشگاهی و ژورنالیستی… که هریک از دیگری متمایز و نسبت به هم خودسالارند و نظرگاه و کنش خاص خود را دارند.»۲ ادبیات در تمامی جهان لایۀ بیرونی فکر است و در بازنمایی زندگی روزمرۀ مردمان و فراز و فرود و دردهایشان نقشی انکارناپذیر دارد.
فصل اول | شمارۀ ۲
۲۰۸ صفحه
شهریور ۱۳۹۹
در روند شکلگیری مقالات و مصاحبههای مجله، گاهی این سؤال پیش میآید که تأثیر جنگ سرد در ایران قابل اثبات است یا نه؟ اگر هر پدیدهای را بر اساس وقوع و وابستگیهای ظهورش بپذیریم، فارغ از نظریۀ پراگماتیسم، میتوان اثبات کرد که پس از گذشت سالها این پدیده در زندگی روزمرۀ ما تأثیر داشته است.
ما، در گذر از حال استمراریمان، نمیتوانیم نوشتار را بهتنهایی «نوآوری» و عامل ارتباط و انتقال پیام بدانیم؛ چراکه نباید فراموش کنیم نسبت خواننده با متن و بازنمایی آن در فرهنگ شفاهیمان نقش بهسزایی دارد؛ این هم از آن روست که هر متن بنابر شرایط و تنوع مطالعات خوانندگان بعضاً پیامی دیگرگون را انتقال خواهد داد. ما فکر میکنیم سرانجام در این نوشتنها و خواندنها و شنیدنهاست که مخاطب در بستر متن به بیانی تازه میرسد و آن را با دیگر متنها در قیاس میگذارد و پیوند میزند.
تاریخ پرسپکتیو ندارد؛ بنابراین هرچه که به زمانهایی دورتر بنگریم، لزوماً گنگتر نخواهد بود. دستکم تاریخ معاصرمان این را نشان میدهد. در آن دوران رسانههای ثبت و ضبط مانند اکنون وجود نداشته و تاریخ همیشه متأثر از تصورات، بیم و امیدهای نگارندهاش بوده است. متنهایی که زیر سایۀ گسستها، رؤیاهای ملتها، پیروزیها، شکستها، خوابهای سفاکانه و وحشت زیستهاند و سرمست از نفحۀ پیروزی یا افسردگی ناشی از رکود به تحریر درآمدهاند. تاریخ اما به دلایل مختلفی ناخوانیهای زیادی دارد، یکی اینکه پیوسته و بیدستاندازش ببینیم و دیگرآنکه، همچون داستانی بیگره که پایانیافته، بدون رازش بپنداریم.
جنگ سرد در کشور ما یک بازۀ پنجاهسالۀ تاریخی است و پنجاه سال برای تاریخی هفتهزارساله قدر پلکزدنی است، مثلاً به قدر پادشاهی انوشیروان، شاه عباس یا ناصرالدینشاه. یک دوره که میشود همهچیزش را از دور دید، اما البته نهچندان به وضوح.
فصل اول | شمارۀ ۱
۲۱۶ صفحه
خرداد ۱۳۹۹
طبل مجلۀ گفتن است، مجلۀ صداکردن، مجلۀ خطاب. طبل صدای بلند است، بدون اطوار و دستتکاندادنهای توی مهمانی، بدون اشارههای پنهانی، بدون کنایه. طبل انکار چیزی نیست، شرح چیزهاست. مشروح چیزهایی که قبلا خلاصه شده، دانسته فرض شده و همه تصور میکنند همهچیز را دربارهاش میدانند. طبل شوق دانستن است و گفتن؛ گفتن بدون لکنت و بدون پنهانکاری.
حافظ میگوید:
»دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / بهْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی»
این بیت بهترین توصیف است از راه و روش طبل که نمیتوان واقعیتهای آشکار را در لایههای مصلحتاندیشی یا مآلاندیشی پنهان کرد و یا صدا را چنان کمکرد تا دیگری نشنود و نرنجد. طبل به آداب گفتوگو اعتقاد دارد، اما با صدای بلند سخن میگوید.
در نوشتن تاریخ بیان مستقل وجود ندارد؛ تاریخ چه در حال و چه در مداقههای پسینی مصادره میشود، مصادره در ستایش «ما» و در نکوهش «دیگری».
قصۀ نخست، که هفت شمارۀ طبل را دربر میگیرد، دربارۀ «جنگ سرد» است؛ نبردی که بهزعم خیلیها هیچگاه پایان نیافت و به قول آنتونیو نگری۱ «خودش را در اشکال دیگری از تنازع بقاء پنهان کرد.»
End of content
End of content