مجله‌ طبل

  • طبل شماره 17 | قهرمان فضا و مکان قهرمان (ب)

    ۲۴۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 17
    208 صفحه
    شهریور 1403


    سرمقاله

    قهرمان با ما چگونه ارتباط برقرار می‌کند، او چگونه خود را به ما می‌شناساند، پل ارتباطی‌اش با ما چیست؟ این پرسش‌ها آسان به ‌نظر می‌آیند و لابد پاسخ‌های ساده و صریحی‌ای هم دارند: گفتار و کردارش، کنش و واکنشش، تصمیم و اتخاذش. اما به‌راستی در هریک از این پاسخ‌های ساده، هزارتویی از پیچیدگی‌ها و ابهامات نهفته نیست؟! پیچیدگی‌ها و ابهاماتی که باید به حد توان کاویده شود و سرنخ هریک از آن‌ها به دست آید. هرچند ممکن است پاسخ تمام‌وکمال به دست نیاید، ولی «به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل»[۱] که اگر مراد حاصل نشد، اقلاً به قدر وسع و توش و توانمان کوشیده و دریافته باشیم.

    بخشی از ارتباط ما با قهرمانان از طریق آوا و بانگی است که یا خود پدید می‌آورند یا از زبان آن‌ها و به‌جای آن‌ها برایشان پدید آورده می‌شود. گفتار، کلام، سخن و صدای قهرمان به‌مثابۀ آوایی است که او می‌خواند یا بانگی است که او سر می‌دهد. «آوا و بانگ‌ قهرمان» پاسخ به همان پرسش‌های آسان نخستین است.

    قهرمانان از طریق آوا و بانگی که تولید می‌کنند خود را به ما می‌شناسانند. فرازوفرودشان، انتخاب کلمات، چگونگی بیان جملاتشان و لحنی که به کار می‌برند، زبان جد و طنز و احیاناً هجو و هزلشان، همه، گویا و بیانگر آنچه است که آنان بوده‌اند، هستند و خواهند بود. درواقع «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد»[۲]. رجزی که قهرمان‌پهلوانی سر می‌دهد، شعری که عاشق‌قهرمانی می‌سراید، ترانه‌ یا موسیقی‌ای که هنرمند‌قهرمانی می‌سازد، خطابه‌ای که قهرمان ملی یا مذهبی آن را وعظ می‌کند و در بلندگوها، بر حضار می‌خواند، دیالوگی که قهرمان فیلم یا نمایشی بیان می‌کند، همه‌وهمه آوا و بانگی است که قهرمان را می‌شناسانند و به جهان معرفی می‌کنند.

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 16 | قهرمان فضا و مکان قهرمان (الف)

    ۲۴۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 16
    208 صفحه
    خرداد 1403


    سرمقاله

    قهرمان با ما چگونه ارتباط برقرار می‌کند، او چگونه خود را به ما می‌شناساند، پل ارتباطی‌اش با ما چیست؟ این پرسش‌ها آسان به ‌نظر می‌آیند و لابد پاسخ‌های ساده و صریحی‌ای هم دارند: گفتار و کردارش، کنش و واکنشش، تصمیم و اتخاذش. اما به‌راستی در هریک از این پاسخ‌های ساده، هزارتویی از پیچیدگی‌ها و ابهامات نهفته نیست؟! پیچیدگی‌ها و ابهاماتی که باید به حد توان کاویده شود و سرنخ هریک از آن‌ها به دست آید. هرچند ممکن است پاسخ تمام‌وکمال به دست نیاید، ولی «به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل»[۱] که اگر مراد حاصل نشد، اقلاً به قدر وسع و توش و توانمان کوشیده و دریافته باشیم.

    بخشی از ارتباط ما با قهرمانان از طریق آوا و بانگی است که یا خود پدید می‌آورند یا از زبان آن‌ها و به‌جای آن‌ها برایشان پدید آورده می‌شود. گفتار، کلام، سخن و صدای قهرمان به‌مثابۀ آوایی است که او می‌خواند یا بانگی است که او سر می‌دهد. «آوا و بانگ‌ قهرمان» پاسخ به همان پرسش‌های آسان نخستین است.

    قهرمانان از طریق آوا و بانگی که تولید می‌کنند خود را به ما می‌شناسانند. فرازوفرودشان، انتخاب کلمات، چگونگی بیان جملاتشان و لحنی که به کار می‌برند، زبان جد و طنز و احیاناً هجو و هزلشان، همه، گویا و بیانگر آنچه است که آنان بوده‌اند، هستند و خواهند بود. درواقع «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد»[۲]. رجزی که قهرمان‌پهلوانی سر می‌دهد، شعری که عاشق‌قهرمانی می‌سراید، ترانه‌ یا موسیقی‌ای که هنرمند‌قهرمانی می‌سازد، خطابه‌ای که قهرمان ملی یا مذهبی آن را وعظ می‌کند و در بلندگوها، بر حضار می‌خواند، دیالوگی که قهرمان فیلم یا نمایشی بیان می‌کند، همه‌وهمه آوا و بانگی است که قهرمان را می‌شناسانند و به جهان معرفی می‌کنند.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 15 | قهرمان آوا و بانگ قهرمان (ب)

    ۱۹۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 15
    208 صفحه
    اسفند 1402


    سرمقاله

    قهرمان با ما چگونه ارتباط برقرار می‌کند، او چگونه خود را به ما می‌شناساند، پل ارتباطی‌اش با ما چیست؟ این پرسش‌ها آسان به ‌نظر می‌آیند و لابد پاسخ‌های ساده و صریحی‌ای هم دارند: گفتار و کردارش، کنش و واکنشش، تصمیم و اتخاذش. اما به‌راستی در هریک از این پاسخ‌های ساده، هزارتویی از پیچیدگی‌ها و ابهامات نهفته نیست؟! پیچیدگی‌ها و ابهاماتی که باید به حد توان کاویده شود و سرنخ هریک از آن‌ها به دست آید. هرچند ممکن است پاسخ تمام‌وکمال به دست نیاید، ولی «به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل»[۱] که اگر مراد حاصل نشد، اقلاً به قدر وسع و توش و توانمان کوشیده و دریافته باشیم.

    بخشی از ارتباط ما با قهرمانان از طریق آوا و بانگی است که یا خود پدید می‌آورند یا از زبان آن‌ها و به‌جای آن‌ها برایشان پدید آورده می‌شود. گفتار، کلام، سخن و صدای قهرمان به‌مثابۀ آوایی است که او می‌خواند یا بانگی است که او سر می‌دهد. «آوا و بانگ‌ قهرمان» پاسخ به همان پرسش‌های آسان نخستین است.

    قهرمانان از طریق آوا و بانگی که تولید می‌کنند خود را به ما می‌شناسانند. فرازوفرودشان، انتخاب کلمات، چگونگی بیان جملاتشان و لحنی که به کار می‌برند، زبان جد و طنز و احیاناً هجو و هزلشان، همه، گویا و بیانگر آنچه است که آنان بوده‌اند، هستند و خواهند بود. درواقع «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد»[۲]. رجزی که قهرمان‌پهلوانی سر می‌دهد، شعری که عاشق‌قهرمانی می‌سراید، ترانه‌ یا موسیقی‌ای که هنرمند‌قهرمانی می‌سازد، خطابه‌ای که قهرمان ملی یا مذهبی آن را وعظ می‌کند و در بلندگوها، بر حضار می‌خواند، دیالوگی که قهرمان فیلم یا نمایشی بیان می‌کند، همه‌وهمه آوا و بانگی است که قهرمان را می‌شناسانند و به جهان معرفی می‌کنند.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 14 | قهرمان آوا و بانگ قهرمان (الف)

    ۱۹۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 14
    192 صفحه
    آذر 1402


    سرمقاله

    قهرمان با ما چگونه ارتباط برقرار می‌کند، او چگونه خود را به ما می‌شناساند، پل ارتباطی‌اش با ما چیست؟ این پرسش‌ها آسان به ‌نظر می‌آیند و لابد پاسخ‌های ساده و صریحی‌ای هم دارند: گفتار و کردارش، کنش و واکنشش، تصمیم و اتخاذش. اما به‌راستی در هریک از این پاسخ‌های ساده، هزارتویی از پیچیدگی‌ها و ابهامات نهفته نیست؟! پیچیدگی‌ها و ابهاماتی که باید به حد توان کاویده شود و سرنخ هریک از آن‌ها به دست آید. هرچند ممکن است پاسخ تمام‌وکمال به دست نیاید، ولی «به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل»[۱] که اگر مراد حاصل نشد، اقلاً به قدر وسع و توش و توانمان کوشیده و دریافته باشیم.

    بخشی از ارتباط ما با قهرمانان از طریق آوا و بانگی است که یا خود پدید می‌آورند یا از زبان آن‌ها و به‌جای آن‌ها برایشان پدید آورده می‌شود. گفتار، کلام، سخن و صدای قهرمان به‌مثابۀ آوایی است که او می‌خواند یا بانگی است که او سر می‌دهد. «آوا و بانگ‌ قهرمان» پاسخ به همان پرسش‌های آسان نخستین است.

    قهرمانان از طریق آوا و بانگی که تولید می‌کنند خود را به ما می‌شناسانند. فرازوفرودشان، انتخاب کلمات، چگونگی بیان جملاتشان و لحنی که به کار می‌برند، زبان جد و طنز و احیاناً هجو و هزلشان، همه، گویا و بیانگر آنچه است که آنان بوده‌اند، هستند و خواهند بود. درواقع «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد»[۲]. رجزی که قهرمان‌پهلوانی سر می‌دهد، شعری که عاشق‌قهرمانی می‌سراید، ترانه‌ یا موسیقی‌ای که هنرمند‌قهرمانی می‌سازد، خطابه‌ای که قهرمان ملی یا مذهبی آن را وعظ می‌کند و در بلندگوها، بر حضار می‌خواند، دیالوگی که قهرمان فیلم یا نمایشی بیان می‌کند، همه‌وهمه آوا و بانگی است که قهرمان را می‌شناسانند و به جهان معرفی می‌کنند.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 13 | قهرمان فیگور قهرمان (ج)

    ۱۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 13
    208 صفحه
    شهریور 1402


    سرمقاله

    مفهوم قهرمانی عمیقاً در فرهنگ جوامع بشری ریشه دوانده است. در هر جامعه‌ای مجموعه‌ای از قهرمانان و آرمان‌های قهرمانانه وجود دارند که بازتاب‌دهندۀ ارزش‌ها، باورها، تجربیات، اقلیم و جغرافیا، شرایط زمانی و مکانی، رنج‌ها و سختی‌های‌شان باشد. در عین حال وقتی نگاهی به تعریف مفهوم قهرمانی در میان جوامع و تمدن‌های گوناگون انداخته می‌شود این نکته به ذهن می‌رسد که با وجود همه‌ی تفاوت‌ها و تمایزهایی که میان قهرمانان مردمان مختلف جهان وجود دارد، یکسانی‌ها و شباهت‌هایی نیز در جریان است. این یکسانی‌ها، عمدتاً حول برخی ویژگی‌های جهانی چون شجاعت، از خودگذشتگی و تعهد به خیر بزرگتر می‌چرخد که عمومیت دارد و می‌تواند مفهوم قهرمانی را شکل دهد.

    گویی قهرمانان با وجود این‌که در یک تعریف کلی جای می‌گیرند، در بیان جزئیات و ریزه‌کاری‌هایشان با هم تفاوت پیدا می‌کنند.

    در ایران قهرمانی با مفهوم پهلوانی و جوانمردی پهلوانانه در پیوند است. مشهورترین این پهلوان‌قهرمانان ایرانی، رستم است. او ‌پهلوان‌قهرمان مرکزی شاهنامه و پهلوانِ پهلوانان است. رستم مظهر رشادت‌، وفاداری و شرافت ایرانی است و به خاطر جنگ‌های میهن‌دوستانه‌اش و دلاوری‌های بی‌دریغانه‌اش در سراسر فرهنگ و ادبیات ایران تجلیل و به عنوان نمادی از هویت ایرانی و غرور ملی دیده و داستان‌های او در اکثر آثار ادبی، هنری و فرهنگ عامه بازگو و به تصویر کشیده می‌شود.

    در ژاپن، قهرمانان اغلب با آرمان های وفاداری، افتخار به از خودگذشتگی همراه‌اند. تاریخ طولانی فئودالیسم و ​​فرهنگ سامورایی کشور موجب شده که از جنگجویان انتظار رود تا نیازهای اربابان و قبیله‌های خود را بالاتر از منافع شخصی خود قرار دهند. قهرمانان ژاپنی مانند میاموتو موساشی، ساکاموتو ریوما و اودا نوبوناگا مظهر این ایده‌آل‌ها هستند.

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 12 | قهرمان فیگور قهرمان (ب)

    ۱۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 12
    208 صفحه
    خرداد 1402


    سرمقاله

    فیگور قهرمانان چگونه در ذهن ملت‌ها نقش می‌بندد؟ چه عواملی فرایند شکل‌گیری قهرمان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؟ پیش‌نویس‌ها چه نقشی در ماحصل ظهور و یا بازتولید قهرمان دارند؟ آیا حافظهٔ ‌اتوبیوگرافیک در شکل‌گیری و یا تغییرات ماهیتی قهرمان نقش دارد؟ الهام‌بخشی از نقش قهرمان چگونه اثربخش است و آیا منجر به گذار از یک قهرمان به قهرمانی دیگر خواهد شد؟ مواجههٔ ‌ما با این قهرمانان و ضدقهرمانانشان در چیست؟ از کجا نشئت می‌گیرد؟ بازتاب آن چگونه است؟ اگر فیگور قهرمانانه از قهرمانی به قهرمان دیگر متفاوت است، آیا جلوه و رخداد آن هم از فردی به فرد دیگر متفاوت است؟

    باز هم با پرسش‌ها و پاسخ‌هایی مواجهیم، پرسش‌هایی از چگونگی تا کم‌و‌کیف فیگور قهرمان و حتی بازتابش در آیینهٔ ‌وجود انسان.

    بی‌گمان، حافظه و پیش‌نویس‌های فردی و اجتماعی انسان‌ها نقش بسزایی در قهرمان‌پروری دارند. در بستر حافظهٔ ‌اتوبیوگرافیک یا حافظهٔ ‌زندگی‌نامه‌ای، تجارب و زخم‌‌هایی همراه با پیامدهای منفی وجود دارد؛ درنتیجه، برخورد آنی با قهرمانْ نوعی روان‌شناسی مثبت را دربرمی‌گیرد. قهرمانان و روایت‌های قهرمانی نیازهای مهم شناختی و عاطفی چون نیاز به خرد، معنا، امید، الهام، و رشد را برآورده می‌کنند. قهرمانان به ما انرژی می‌دهند و در تلاش برای ارتقای اخلاقی، زخم‌های روحی جوامع را التیام می‌بخشند و رشد و امنیت روانی را در بستر زیست‌جهان‌هایشان تلقین می‌کنند.

    نورتراپ فرای[۱] در مقالهٔ ‌نخست کتاب تحلیل نقد[۲] متناسب با توان کنش قهرمان از کم به بیش، قهرمان داستان‌ها و روایت‌ها را در پنج مورد دسته‌بندی می‌کند: قهرمان ایزد‌ی اسطوره، قهرمان شگفت‌انگیز رمانس، قهرمان رهبر حماسه و تراژدی، قهرمان واقع‌گرایانه و قهرمان کنایه‌آمیز.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 11 | قهرمان فیگور قهرمان (الف)

    ۱۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 11
    224 صفحه
    اسفند 1401


    سرمقاله

    بسیاری از قهرمانان از حادثه‌ها سربرآوردند، حادثه‌هایی حاصل از برخورد با هرآنچه تهدید و تحدید مردمانشان بود، از بلایای طبیعی گرفته تا نبردها، تجاوزها و کشورگشایی‌ها و… . قهرمانان، از پس این حوادث یا در مواجهه با آن‌ها، منجی مردمانشان شدند. رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌هایشان دهان‌به‌دهان گشت و آن‌ها و حادثه‌هایشان افسانه شدند.

    سیدنی هوک۱ در فصل نهم کتاب قهرمان در تاریخ۲ بیان می‌کند که قهرمان را عموماً نه به‌صرف آنچه «می‌کند»، بلکه به‌خاطر آنچه «هست»، بزرگ می‌دانند. او این «باور عمومی» را با ایرادِ دو مفهومْ تعدیل می‌بخشد و می‌کوشد جانب عدالت را نگه‌دارد: یکی «قهرمان به‌عنوان انسانِ بانفوذ در تاریخ» و دیگری «قهرمان به‌عنوان انسان حادثه‌آفرین در تاریخ». او توضیح می‌دهد که «انسان بانفوذ در تاریخ» هر انسانی است که اعمال او رشد و تکامل بعدی را در مسیر بیندازد، درحالی‌که، اگر آن اعمال انجام نمی‌شد، رشد و تکامل در مسیری کاملاً متفاوت قرار می‌گرفت. اما، «انسان حادثه‌آفرین» فردی بانفوذ است که اعمالش عمدتاً نتیجهٔ هوش، اراده و خصایلش است، نه نتیجهٔ موقعیت‌های تصادفی.۳

    هوک، در این فصل، ویژگی‌های هریک از دو نوع قهرمان را می‌گشاید و تفاوت‌هایشان را آشکار می‌کند. اما آنچه پس از این دسته‌بندی جلب‌نظر می‌کند این است که ارتباط «قهرمان به‌عنوان انسان بانفوذ» با مقولهٔ «نفوذ» و پیوند «قهرمان به‌عنوان انسان حادثه‌آفرین» با ماهیت و شکل «حادثه» چه چیزی است. شاید اینجا همان نقطهٔ عطفی است که فیگور قهرمان را شکل می‌دهد و او را به جایگاهی می‌رساند که، هم به‌خاطر آنچه می‌کند و هم به‌خاطر آنچه هست، به جایگاه قهرمانی دست می‌یابد.

    این نکته را نباید فراموش کرد که نفوذ و حادثه خود برایند عواملی هستند مرتبط با زیست، اقلیم، زبان، فرهنگ، جهان‌بینی و اندیشه‌ورزی هر قوم و ملتی. گویی چیستی و چگونگی نفوذ و حادثه در میان جوامع (بسته به پیشینهٔ زیستی و اعتقادی چون باورهای کهن اساطیری و اندیشه‌های دینی‌ـ‌مذهبی، اندیشهٔ سیاسی، اقتصاد، فرهنگ، هنر و ادبیات آن‌ها) تغییر می‌یابد. از سوی دیگر، اگر پذیرفته شود که این دو در پدیداری فیگور قهرمان مؤثرند، باید «نفوذ» و «حادثه» را حلقهٔ پیونددهندهٔ آنچه‌گذشتِ جوامع با قهرمان و قهرمانگری به‌شمار آورد.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 10 | قهرمان تولد قهرمان (ب)

    ۱۲۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 10
    208 صفحه
    آذر 1401


    سرمقاله

    سری به دوران کودکی‌مان می‌زنیم. تقریباً همهٔ ما می‌توانیم یک قهرمان از آن دوران را به‌یاد بیاوریم؛ قهرمانی برگرفته از داستان‌هایی که پدران و مادران برای ما خوانده‌اند و یا کارتون‌های موردعلاقه‌مان. فی‌الواقع می‌توان گفت، آنچه بر ذهن و رؤیای کودکان مسلط است ناشی از جغرافیای زیست آن‌هاست. پس این ذهنیت و خاطرات می‌تواند با شکلی از خاطرات جمعی درآمیزد و خود را به ساحتی در آینده بازنماید.

    چگونگی تأثیرات خاطرات دوران خردسالی از قهرمانِ دورهٔ خود ــ برگرفته از داستان‌ها، روایت‌های شفاهی، کارتون‌ها و … ــ نکته‌ای ژرف و قابل‌تأمل است؛ تأمل در نقش عاطفی احساسات مثبت و یا چهرهٔ انسان و … برای کودک و شناخت ترجیحات زیبایی‌شناختی آن‌ها در زمانه‌شان.

    از دوران کودکی عبور می‌کنیم و پای به زمان و جهان امروزمان می‌گذاریم. پرسش‌ها دربارهٔ قهرمان بیش‌ازپیش ذهنمان را درگیر می‌کنند. هرچه می‌کوشیم، پاسخ‌ها گنگ‌تر و ابترتر می‌شوند. اینجا به‌سراغ نقلی از جوزف کمپبل می‌رویم.

    او در بخش «اسطورهٔ یگانهٔ»[۱] قهرمان هزارچهره، آنجا که سخن از «قهرمان و خدا»[۲] به‌میان می‌آورد، می‌نویسد: «تمام شرق از فضیلتی که گواتمابودا با خود آورد، یعنی آموزه‌های شگفت‌آورش درباب قانون نیک، برکت یافت؛ همان‌طور که غرب از ده فرمان موسی(ع) برکت گرفت. یونانی‌ها آتش ــ نخستین حامی فرهنگ بشر ــ را به پرومته نسبت می‌دهند، که با عملش جهان را تعالی بخشید، و رومی‌ها بنیان‌گذاری شهری را که حامی و نگهبان جهان می‌دانند به اینیاس نسبت می‌دهند، که ترویایی سقوط‌کرده را بدرود گفت و به جهان پررمزوراز مردگان قدم گذاشت. همه‌جا، در هر حوزهٔ مذهبی، سیاسی و یا شخصی، خلاقیت از آنان سر می‌زند که به‌ظاهر در حال مرگ و رخت بربستن از این جهان‌اند؛ ولی در دورهٔ فترت، بدون قهرمان، چه پیش می‌آید که او دوباره متولد می‌شود و بزرگ و سرشار از قدرت خلاق بازمی‌گردد؟ چیزی که همه دربارهٔ آن یک‌دل و یک‌زبان‌اند. و اگر می‌خواهیم دوباره شاهد آشکار شدن آن چیزی باشیم که پیشینیان دیده بودند فقط باید، به‌دنبال قهرمانان بی‌شمار، از مراحل و خان‌های سنتی عبور کنیم. این کار به ما کمک می‌کند که، علاوه‌بر صوَر زندگی معاصر، به یگانگی روح بشر در برابر الهامات نیروها، تحولات و حکمت آگاه شویم.»[۳]

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 9 | قهرمان تولد قهرمان (الف)

    ۱۲۰.۰۰۰ تومان

    فصل دوم | شمارۀ 9
    208 صفحه
    شهریور 1401


    سرمقاله

    این بار، در این پیایند و با موضوع قهرمان به روال مجله به‌صورت درزمانی، بررسی کنیم قهرمان برایمان یک موجود سرمدی نیست؛ او هست چون نیاز به بودنِ قهرمان هست و ازمنظر این نیاز همیشه قابل‌تحلیل است.

    تامس کارلایل،[1] مورخ اسکاتلندی، در ۱۸۴۱ مجموعهٔ شش گفتار خود را در قالب کتابی با عنوان دربارهٔ قهرمانان، قهرمان‌پرستی و قهرمانی در تاریخ[2] منتشر کرد. او در این کتاب، شش نوع[3] قهرمان ــ خدایان،[4] پیامبران، شاعران، روحانیان پیشرو،[5] صاحبان قلم،[6] و فرمانروایان ــ را دسته‌بندی و با آوردن نمونه‌هایی از تاریخ بشر معرفی کرد. شاید بتوان دو دلیل عمده برای چگونگی گزینش و دسته‌بندی کارلایل درنظر گرفت: نخست، پیشروی، سرمشق بودن و تأثیرگذاری، و دیگری موفقیت و پیروزی. پیشروی و سرمشق بودن را می‌توان در مفهوم و کارکرد کلی و کلانْ هنجارشکنی و هنجارسازی فهمید و موفقیت و پیروزی را علاوه‌بر ساحت هنجار، در پیوند میان مخاطب قهرمان و قهرمان درک کرد. هرچند که این دو دلیل عمده، یعنی پیشروی و پیروزی، چون دو آیینهٔ مشرف بر هم عمل می‌کند و وضعیتی تودرتو پدید می‌آورد ــ گویی که یکی بدون دیگری تابش و جلوه یا به‌طورکلی عاملیت و فعالیتی ندارد.

    حوزه‌های متعدد و متنوع نقد هنر و ادبیات و شاخه‌ها و رویکردهای گوناگون علوم‌انسانی کوشیده‌اند تعاریف و مصادیق خاص خود را از «قهرمان» ارائه کنند. هریک از این حوزه‌ها، برپایهٔ بنیان‌های نظری و عملی یا اندیشه‌ای و کاربردیِ خود، چیستی قهرمان و چگونگی پدید آمدنش را مطرح، توصیف و تحلیل کرده‌اند. درنتیجه، با وجود وجوه متکثر، رسیدن به تعریفی واحد از قهرمان امری دشوار، غیرضروری و حتی ناممکن است؛ اما با وجود همهٔ این تفاوت‌ها، تمایزها، شدن‌ها و نشدن‌ها، شاید بتوان به توصیفی نسبتاً راضی‌کننده و توسعاً مشترک و هم‌نظر از قهرمان دست یافت: قهرمان شخصی سرآمد است. هنجاری را می‌شکند و هنجاری را ازنو می‌سازد و در حیات یا مماتش به دستاورد، پیروزی یا هدفی دست می‌یابد. و البته قهرمان، در هر سطحی، چه فردی و چه جمعی، نمونه‌ای عالی از بازتاب آن چیزهایی است که در زمانه‌اش و بومش جاری است. نیازها، آرزوها، سلایق، هنجارها، خطاها و صواب‌ها قهرمان را می‌سازد و البته باز می‌توان به این تعریف یکسان‌ساز ده‌ها و بیش از ده‌ها ایراد و نقص وارد کرد.

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 8 | نوروز گذار جمعی


    ویژه‌نامه | شمارۀ 8
    432 صفحه
    اسفند 1400


    سرمقاله

    در مورد نوروز بسیار گفته شده است. در این ‌آیین دیرپا، که با روح و جانمان درآمیخته، هنوز نکته‌های نهفتهٔ بسیاری وجود دارد که باید در فرهنگ مردم و در یادها و خاطره‌های اقوام ایرانی و کشورهای هم‌تبار پیگیری کرد و بازجست. نوروز به گسترهٔ جهان‌فرهنگ‌ها راه یافته و تأثیرگذار بوده و تغییراتی در عرصه‌های فرهنگی در جهان ایجاد کرده است. ازاین‌رو، می‌توان نوروز را به‌عنوان پدیده‌ای درهم‌تنیده1 با جهان و تحولات آن نیز پژوهید.

    پرسش اینجاست: نوروزی که پیشینه‌ای کهن در ایران دارد و بخش تفکیک‌ناپذیری از هویت فرهنگی‌ ماست، با وجود مهاجرت‌های فراوانِ باشندگان این سرزمین و درهم‌شکستگی مرزهای قراردادی ــ به‌واسطهٔ پیدایش و گسترش فناوری و تغییر زیرساخت‌های وسایل ارتباط‌جمعی و حضور پررنگ و گریزناپذیر دنیای مجازی ــ اکنون در جهانی نو، به چه شکل و شمایلی جلوه می‌کند؟ /

    بی‌گمان، عرصه‌های جهان حقیقی و دنیای مجازی پدیده‌های اجتماعی متفاوتی هستند و بروز و شتابشان نیز باهم فرق می‌کند. حال، در این میان و با وجود این تحولات و ترکیب‌های فرهنگی، پرسش دیگر آن است که آیین‌هایی این‌چنین تعلقشان به کجاست و آیا «تعلق» امری محتوم و غیرقابل‌انعطاف است؟

    هویت‌های فرهنگیْ برساخته از موضوعات متنوعی مانند مذهب، اصل‌ونسب، رنگ پوست، طبقهٔ اجتماعی، آموخته‌ها، تخصص‌ها، مهارت‌ها، گروه‌های اجتماعی، خانواده، فعالیت‌ها، زیستگاه، دوستان، خوراک، پوشش، رویکردهای سیاسی و بسیاری موارد دیگر است.

     

    ادامه سرمقاله

    تمام شدهدر حال بارگذاری انجام شد
    تمام شده
  • طبل شماره 7 | جنگ سرد سبک زندگی

    ۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ 7
    320 صفحه
    آذر 1400


    سرمقاله

    وقتی جنگ جهانی دوم با پیروزی متفقین به پایان خود نزدیک می‌شد، اختلافات بین آمریکا و شوروی نمایان‌تر شد. به نظر برخی مورخان پنج عامل اصلی موجب تفاوت‌ها و نهایتاً جدایی این دو رقیب در آینده بود: دولت‌های نوظهور اروپای شرقی، لهستان، بازسازی اقتصادی، آیندۀ آلمان و بمب اتم. برخی از این عوامل بر مفهوم «حوزۀ نفوذ» متمرکز بودند. در بیانیه‌ای از جان دینگ، نمایندۀ کنگرۀ حزب دموکرات، در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم آمده است: «ما آمریکایی‌ها، برای اینکه دولت کمونیستی شوروی پایدار و تقویت شود و نیز دیکتاتوری استالین بر کشورهای آزادشدۀ اروپای شرقی مسلط شود، قربانی نخواهیم شد، نخواهیم جنگید و نخواهیم مرد.»

    حوزۀ شوروی اساساً در اطراف مرزهایش و آسیای جنوب شرقی واقع شده بود، درحالی‌که حوزۀ ایالات متحده در اروپای غربی و آسیای شرقی بود. تداخل حوزه‌های نفوذ به نحوی بود که وقتی آمریکا به جنگ ویتنام وارد شد، این جنگ بیست سال طول کشید و عوایدی جز اعتراض و تظاهرات گستردۀ آمریکایی‌های مخالف با آن، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اخلاقی، نداشت. در دهۀ هشتاد، شوروی نیز وارد جنگی فرساینده در افغانستان شد؛ این جنگ، با هزینه‌های سنگین اقتصادی رو به افزایش ناشی از هزینه‌های تسلیحاتی، آغازگر شکل‌گیری تلاش‌هایی برای رفرم در داخل شوروی شد. این مسائل داخلی شوروی را به موضوع کنترل اروپای شرقی و حل‌وفصل چالش‌های آن بی‌میل کرد: دیوار برلین فرو ریخت، مرزها باز شدند و با انتخابات آزادْ رژیم‌های کمونیستی در اروپای شرقی از بین رفتند. سرانجام در سال 1991، اتحاد جماهیر خود به جمهوری‌های تشکیل‌دهنده‌اش تجزیه شد. در صبح نوزده اوت آن سال، با آغاز روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تلویزیون دولتی بالۀ دریاچۀ قو را پخش می‌کرد، صبحی که برای شهروندان نشان از یک آشوب بود.

    جنگ سرد، به روش‌های گاه آشکار و گاه نامحسوس، بر جنبه‌های متعددی از زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم آمریکا و شوروی تأثیر گذاشت؛ هر کشور فرهنگش – یا حداقل چیزی که دوست داشت از آن به نمایش بگذارد – را به‌‎عنوان شاهدی از برتری خود به جهانیان ارائه می‌کرد، که می‌توان اوج آن را در تفاوت سبک زندگی مردمان دو سوی دیوار مشاهده کرد.

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 6 | جنگ سرد سینما، تئاتر، موسیقی (ب)

    ۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ 6
    ۲۰۸ صفحه
    شهریور۱۴۰۰


    سرمقاله

    ارزش‌ها و ایده‌های جنگ سرد را می‌توان در صدها آهنگ و ترانۀ اواخر دهۀ ۴۰ تا اوایل دهۀ ۹۰ میلادی یافت. طیف وسیعی از قطعات موسیقی تولیدشده در آن زمان نشان‌دهندۀ روابط رو به زوال مابین ایالات متحده و روسیه‌ای است که آن زمان اتحاد جماهیر شوروی نامیده می‌شد.

    در کشورهای تحت سلطۀ بلوک شرق، مخاطبان و تماشاگران به فرهنگ رسمی و تأییدشده از سوی شوروی، مانند باله و اپرا، عادت و باور داشتند. در سال ۱۹۲۸، ژوزف استالین اولین برنامۀ پنج‌ساله‌اش برای توسعهٔ اقتصاد ملی شوروی، بر پایه ایدئولوژی حزب کمونیست را آغاز کرد که یکی از نتایج آن ممنوعیت موسیقی آوانگارد و جاز در تمامی سرزمین‌های تحت سلطه‌اش از سال ۱۹۳۲ بود. برای مثال، با این که سابقهٔ موسیقی جاز در لهستان به دههٔ ۳۰ بر می‌گردد، اما پس از اشغال این کشور به‌وسیلهٔ شوروی، پخش آن از رادیو و تلویزیون ممنوع اعلام شد. دلیل این امر را نازل‌بودن مرتبۀ موسیقی جاز نسبت به هنرهای ممتاز، که دولت از آنها پشتیبانی می‌کرد، عنوان ‌کردند. هنر فاخر چیزی بود که توصیه و حمایت می‌شد. حتی برای مدتی چایکوفسکی هم از نظر سبکی، به‌خاطر وضعیت شبه‌رسمی‌اش، مورد پسند نبود و در نهایت بخاطر ناخشنودی استالین از آنچه در اجرای او از اپرای لیدی مکبث در ۱۹۳۶ شنید، این اجرا ابتدا سانسور و سپس توقیف شد.

    از سویی دیگر سی‌آی‌ای نیز شوستاکوویچ را به‌عنوان یکی از اهداف دایمی خود انتخاب کرده بود و او را دست‌نشاندۀ رئالیسم سوسیالیستی شوروی تصور می‌کرد. در این مسیر، نیکلاس ناباکوف تلاش‌های سی‌آی‌ای را رهبری می‌کرد که ازجمله می‌توان به سؤالات ناباکوف از شوستاکوویچ در کنفرانس خبری نیویورک سیتی (۱۹۴۹) اشاره کرد.

     

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره 5 | جنگ سرد سینما، تئاتر، موسیقی (الف)

    ۷۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ 5
    ۲۰۸ صفحه
    خرداد ۱۴۰۰


    سرمقاله

    سینما ابزار دوران جنگ سرد بود، ابزاری که شدیداً تحت تأثیر و تحکم قدرت‌ها برای سرگرمی و تبلیغات قرار گرفت و «واقعیت» را برای مخاطبان گسترده‌اش به یک تعارض انتزاعی بدل کرد.
    شوروی از سینما به‌عنوان ابزاری برای نمایش تصویری منفی از غرب در عرصهٔ بین‌المللی استفاده می‌کرد و آمریکا رؤیای آمریکایی را با سینما به دنیا می فروخت. روشن است تصویری که بر روی پرده‌های وابسته به شوروی به‌نمایش در می‌آمد همراه با تغییراتی بود که به مواضع رژیم‌های سیاسی حاکم وابستگی داشت؛ نمونه‌های آن را می‌توان در زمان بحران موشکی کوبا (اکتبر ۱۹۶۲) یا دوران مصادف با تغییرات قدرت در رژیم شوروی و اصلاحات اقتصادی پِرِستْرویکا (سال ۱۹۸۵) یافت. از سوی دیگر، در فیلم‌های ساختۀ بلوک غرب نیز فضایی توأم با سوءظن متقابل، بی‌اخلاقی، بدبینی و ترس نسبت به کشور رقیب ارائه می‌شد که انعکاسشان تأثیرات جدی و عمیقی بر قلب و ذهن مردمان و درکشان از واقعیت جهان در آن دوران داشت؛ در فیلمِ آنها (یک) وطن دارند (اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۴۹)، نیروهای شوروی بر سرویس مخفی بریتانیا چیره می‌شوند و پیروزمندانه و سرمست از حس وطن‌پرستی، کودکان روس را، که بر اثر غلبهٔ کشورهای غربی بر خاکشان زیر سلطه‌ و سیطره‌ بودند، دوباره به زیر پرچم و به خاک روسیه بازمی‌گردانند یا دانوب سرخ (ایالات متحدهٔ آمریکا، ۱۹۵۰) داستان شهروندان شوروی را روایت می‌کند که همچنان خود را در منطقۀ غربی اشغال‌شدۀ وین می‌بینند و از ترس سرکوب استالین نمی‌خواهند به خانۀ خود بازگردند. مثال‌های دیگری هم می‌توان آورد، ازجمله کمدی سیاه ضدهسته‌ای استنلی کوبریک، دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴)، که بسیاری از منتقدان آن را هشداری به شرق و غرب در مورد خطرات ناشی از مسابقۀ تسلیحات هسته‌ای خواندند و درام ورزشی سیلوستر استالونه، راکی ۴ (۱۹۸۵)، همراه با تب و تاب ضد کمونیستی همراه بود.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره ۴ | جنگ سرد ادبیات و نشریات (ب)

    ۶۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ ۴
    ۲۰۸ صفحه
    اسفند ۱۳۹۹


    سرمقاله

    اولین نشانه‌ها‌ی تغییر رویکرد در نزاع‌های جهانی که به جنگ سرد انجامید را می‌توان پیش از ظهور شوروی و در آخرین سال‌های روسیۀ تزاری در جهان دید. هنگامی‌‌که ویلیام مورگان شوستر آمریکایی، در اردیبهشت ۱۲۹۰ خورشیدی، به درخواست دولت ایران جهت سر و سامان‌ دادن به امور مالی در سمت ریاست کل خزانه‌داری حضور یافت، با مخالفت و اولتیماتوم چندبارۀ روس‌ها و توصیه‌های دولت انگلیس مواجه شد و سرانجام با فشارهای سیاسی و نظامی بر دولت وقت، پس از هشت ماه، شوستر ایران را ترک کرد. پیش‌تر‌ از آن و در ۳۱ اوت ۱۹۰۷، انگلیس و روسیه، برای حفظ تعادل در جهت پایداری منافع خود در منطقه، پیمان ۱۹۰۷ را در سن‌پترزبورگ امضا کردند.۱

    بعدها با انقلاب بلشویکی، کمونیسم برای جهان غرب به بارزترین عنصر رویارویی ایدئولوژیک تبدیل شده بود. در نگاه اول، درگیری ایدئولوژیک بین قدرت‌های بزرگ جهانی علت آغاز رویارویی بلوک‌ها بود، اما در حقیقت علت اصلی چیزی جز سلطۀ قدرت و گره‌خوردن آن با مسائل ژئوپلیتیک نبود؛ در واقع، جنگ سرد تنها برچسبی بر اوضاع و تنش‌های ژئوپلیتیک بین دو قدرت هسته‌ای بود.

    شوروی اولین کلاهک اتمی خود را در سال ۱۹۴۹ منفجر کرد و به انحصار آمریکا در ساخت بمب اتم پایان داد، پس تهدید به جنگ هسته‌ای مستحکم‌تر شد. در طول جنگ سرد، دو طرفْ درگیر معضلات سیاسی، جاسوسی و درگیری‌های منطقه‌ای موسوم به «جنگ‌های نیابتی» شدند و از رویارویی مستقیم نظامی در اروپا اجتناب کردند.

    ناتو در سال ۱۹۵۲ گسترش یافت، سپس یونان و ترکیه را هم به‌عنوان عضو پذیرفت و سرانجام پذیرش آلمان‌غربی در سال ۱۹۵۵ سبب شد که اتحاد جماهیر شوروی پیمان ورشو را با همتایان و متحدان خود ایجاد کند.

    در این دوران، نه‌تنها ادبیات سیاسی شد، بلکه به‌نظر می‌رسد گاهی اوقات حتی دیگر جریانات و ابتکارات موازی حوزۀ فرهنگ آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی را نیز پشت سرگذاشت؛ به‌عنوان مثال، کتاب‌های جرج اورول، که در ایالت‌های پیمان ورشو ممنوع شده بود، در جنگ ایدئولوژی‌ها به سلاحی برای طرف مقابل تبدیل شد. در موردی، سی‌. آی. ‌ای. دست به چاپ نسخه‌های سبُک از مزرعۀ حیوانات زد تا توسط بالون‌ به شرق اروپا فرستاده شوند.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره ۳ | جنگ سرد ادبیات و نشریات (الف)

    ۶۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ ۳
    ۲۲۴ صفحه
    آذر ۱۳۹۹


    سرمقاله

    در شرایطی که روزانه بر تعداد محتضران جهان افزوده می‌شود، شاید بازجُست دالان‌های تاریخ این سرزمین مشعوفمان نکند، اما بدون تردید یادآور تجربه‌های مردمانی است که با آراء و عقاید متمایزی ذیل جهان دوقطبی به تکثر عقاید وفادار بودند.

    ما مردمان رواداری بودیم و بسا در میانۀ کشف گزاره‌های راست و چپ در جهان، قهرمانان ایمان و عقیده‌ بوده‌ایم نه قهرمانان پیشرفت. این گزاره‌ها، بیش از آنکه حقیقت جهان را معنا کنند، در زمانۀ یأس و اندوه، پیام‌آور گونه‌ای زندگی معنازده و انباشتِ آن برای آیندگان شدند، نه تمهیدی به منظور ژرف‌نگری در انبوه اطلاعات و پدیده‌ها؛ ازاین‌رو ما موظف به تلاش پیگیر در یافتن روابط علت و معلولی و دال و مدلولی آنهاییم که برآیند این تقلا شناخت خویشتن و خودآگاهی است.

    در تمامی برهه‌های تاریخ، رویکرد ملیت برای تبیین نگاه ما ضرورتی ندارد. جنگ سرد نامکانی است که ما را فرا می‌خواند تا خودمان را در ظرفی جهانی بنگریم و فهم کنیم.

    این سخن جان ‌لاک که، «همۀ شناخت‌ها در نهایت از تجربه نشئت می‌گیرد»۱ ما را مدام به واکاوی تمامی تجربه‌های خرد و کلان، فردی و جمعی، ملی و فراملی وا می‌دارد.

    پیر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، می‌‌گوید: «ادبیات در حیات اجتماعی انسان میدانی ویژه است در جمع میدان‌های علمی، سیاسی، دینی، قضایی، دانشگاهی و ژورنالیستی… که هریک از دیگری متمایز و نسبت به هم خودسالارند و نظرگاه و کنش‌ خاص خود را دارند.»۲ ادبیات در تمامی جهان لایۀ بیرونی فکر است و در بازنمایی زندگی روزمرۀ مردمان و فراز و فرود و درد‌هایشان نقشی انکارناپذیر دارد.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره ۲ | جنگ سرد هنرهای زیبا (ب)

    ۶۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ ۲
    ۲۰۸ صفحه
    شهریور ۱۳۹۹


    سرمقاله

    در روند شکل‌گیری مقالات و مصاحبه‌های مجله، گاهی این سؤال پیش می‌آید که تأثیر جنگ سرد در ایران قابل اثبات است یا نه؟ اگر هر پدیده‌ای را بر اساس وقوع و وابستگی‌های ظهورش بپذیریم، فارغ از نظریۀ پراگماتیسم، می‌توان اثبات کرد که پس از گذشت سال‌ها این پدیده در زندگی روزمرۀ ما تأثیر داشته‌ است.

    ما، در گذر از حال استمراری‌مان، نمی‌توانیم نوشتار را به‌تنهایی «نوآوری» و عامل ارتباط و انتقال پیام بدانیم؛ چراکه نباید فراموش کنیم نسبت خواننده با متن و بازنمایی آن در فرهنگ شفاهی‌مان نقش به‌سزایی دارد؛ این هم از آن روست که هر متن بنابر شرایط و تنوع مطالعات خوانندگان بعضاً پیامی دیگرگون را انتقال خواهد داد. ما فکر می‌کنیم سرانجام در این نوشتن‌ها و خواندن‌ها و شنیدن‌هاست که مخاطب در بستر متن به بیانی تازه می‌رسد و آن را با دیگر متن‌ها در قیاس می‌گذارد و پیوند می‌زند.

    تاریخ پرسپکتیو ندارد؛ بنابراین هرچه که به زمان‌هایی دورتر بنگریم، لزوماً گنگ‌تر نخواهد بود. دست‌کم تاریخ معاصرمان این را نشان می‌دهد. در آن دوران رسانه‌های ثبت و ضبط مانند اکنون وجود نداشته و تاریخ همیشه متأثر از تصورات، بیم و امیدهای نگارنده‌‌اش بوده است. متن‌هایی که زیر سایۀ گسست‌ها، رؤیاهای ملت‌ها، پیروزی‌ها، شکست‌ها، خواب‌های سفاکانه و وحشت زیسته‌اند و سرمست از نفحۀ پیروزی یا افسردگی ناشی از رکود به تحریر درآمده‌اند. تاریخ اما به دلایل مختلفی ناخوانی‌های زیادی دارد، یکی‌ اینکه پیوسته و بی‌دست‌اندازش ببینیم و دیگرآنکه، همچون داستانی بی‌گره که پایان‌یافته، بدون رازش بپنداریم.

    جنگ سرد در کشور ما یک بازۀ پنجاه‌سالۀ تاریخی است و پنجاه سال برای تاریخی هفت‌هزارساله قدر پلک‌زدنی است، مثلاً به قدر پادشاهی انوشیروان، شاه عباس یا ناصرالدین‌شاه. یک دوره که می‌شود همه‌چیزش را از دور دید، اما البته نه‌چندان به وضوح.

    ادامه سرمقاله

  • طبل شماره ۱ | جنگ سرد هنرهای زیبا (الف)

    ۶۰.۰۰۰ تومان

    فصل اول | شمارۀ ۱
    ۲۱۶ صفحه
    خرداد ۱۳۹۹


    سرمقاله

    طبل مجلۀ گفتن است، مجلۀ صداکردن، مجلۀ خطاب. طبل صدای بلند است، بدون اطوار و دست‌تکان‌دادن‌های توی مهمانی، بدون اشاره‌های پنهانی، بدون کنایه. طبل انکار چیزی نیست، شرح چیزهاست. مشروح چیزهایی که قبلا خلاصه شده، دانسته فرض شده و همه تصور میکنند همه‌چیز ر‌ا درباره‌اش می‌دانند. طبل شوق دانستن است و گفتن؛ گفتن بدون لکنت و بدون پنهان‌کاری.

    حافظ می‌گوید:
    »دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / بهْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی»
    این بیت بهترین توصیف است از راه و روش طبل که نمی‌توان واقعیت‌های آشکار را در لایه‌های مصلحت‌اندیشی یا مآل‌اندیشی پنهان کرد و یا صدا را چنان کم‌کرد تا دیگری نشنود و نرنجد. طبل به آداب گفت‌وگو اعتقاد دارد، اما با صدای بلند سخن می‌گوید.

    در نوشتن تاریخ بیان مستقل وجود ندارد؛ تاریخ چه در حال و چه در مداقه‌های پسینی مصادره می‌شود، مصادره در ستایش «ما» و در نکوهش «دیگری».
    قصۀ نخست، که هفت شمارۀ طبل را دربر می‌گیرد، دربارۀ «جنگ سرد» است؛ نبردی که به‌زعم خیلی‌ها هیچگاه پایان نیافت و به قول آنتونیو نگری۱ «خودش را در اشکال دیگری از تنازع بقاء پنهان کرد.»

    ادامه سرمقاله

End of content

End of content