شماره مجله

وَر تو ز جهان ما نهانی، پیدا ز که می‌شود نهان‌ها، بگذار فسانه‌های دنیا بیزار شدیم ما از آن‌ها

;

وَر تو ز جهان ما نهانی
پیدا ز که می‌شود نهان‌ها
بگذار فسانه‌های دنیا
بیزار شدیم ما از آن‌ها[۱]

اگر هر انسانی را به‌مثابۀ قهرمان خودِ خویشتنش در نظر بگیریم، جهان هر انسانی فضا و مکان قهرمانانۀ اوست. حال باید پرسید این جهان کجاست؟ آیا مکان ملموسی‌ است که با چشمان دیده و با گوش‌ها شنیده و با دست‌ها پسوده می‌شود؟ یا فضایی‌ است غیراحصایی و نامحدود که در اندیشه و درون انسان یا فراتر از ذهن و حواس و دریافت برساخته می‌شود؟ آیا زادبومش در این جهان نقشی دارد؟ میهنی که در آن، پروده شده و بالیده است چه میزان در شکل‌گیری جهانِ قهرمانی هر انسانی نقش دارد؟ فرهنگ و رسوم، آیین و هنجار قومی و ملی‌اش چقدر او را به قهرمان خودِ خویشتنش می‌رساند یا از آن دور می‌کند؟ آیا نه‌تنها زادبوم، بلکه همۀ گیتی که در آن پدید آمده، در این جهانِ قهرمانانه نقش بازی می‌کند و اثر می‌گذارد؟ پاسخ به این پرسش‌ها نسبی، و با «شاید» و «اگر»، «احتمالاً» و «ممکن است»، همراه است.

همۀ این‌ها در جای خود، مؤثر و نقش‌آفرین‌اند، اما شاید یک عامل از عامل‌های دیگر بیشتر و افزون‌تر بازی‌گری می‌کند و جهان قهرمانیِ هر انسان را شکل می‌دهد؛ یعنی هر انسانی به‌مثابۀ قهرمان خودِ خویشتنش در جهانی خاص و ویژه بنابه این یک عامل سیروسفر می‌کند، از سیر انفسی گرفته تا سیر آفاقیِ روح و جسمش.

جهان یک انسان به‌مثابۀ قهرمان خود خویشتنش منوط به زاویه‌دید آن انسان است. این‌که انسان به‌مثابۀ قهرمان جهان را از زاویۀ اول‌شخص می‌نگرد یا سوم‌شخص؛ این‌که او دانایی کل است و قضاوت هرچیز و هرجا و هرکس را برعهده دارد؛ این‌که انسان به‌مثابۀ قهرمان راوی بی‌قضاوتی است که فقط می‌بیند و آنچه را دیده روایت می‌کند یا نمی‌کند و سپس همه‌چیز را پیش می‌برد؛ این‎‌که او در جایگاهی است که خود را می‌بیند یا دیگری را و با هریک به‌گونه‌ای روبه‌رو می‌شود.

جین زِد. اوون[۲] مقالۀ «انتقال بی‌دردسر» خود را این‌گونه آغاز می‌کند: «تقریباً در همۀ انواع داستان، نویسنده با مشکل انتقال شخصیت‌ها از مکان، زمان یا حال‌وهوایی به مکان، زمان یا حال‌وهوایی دیگر مواجه می‌شود. در داستان‌هایی با زاویه‌دید ترکیبی، یک مشکل دیگر هم وجود دارد: تغییر زاویه‌دید از یک شخصیت به شخصیتی دیگر. این حرکت‌ها یا تغییرها، انتقال نامیده می‌شوند و باید به شکلی نوشته شوند که عمل داستانی کند نشود و پیوستگی آن از بین نرود.»[۳] اگرچه نقل اوون درباب حرفۀ داستان‌نویسی صادق است، اما شاید بتوان آن را از داستان و رمان به داستان بزرگ‌ترِ زندگی فرد یا ملت تعمیم داد که قهرمان یا قهرمانان بسیاری دارد. قهرمانانی که پیش‌برندگان داستان عریض و طویل زندگی فرد یا ملتی هستند. این داستان بزرگ، گاه از زاویه‌دید سوم‌شخص روایت می‌شود که قهرمان و جهانش را از دور می‌نگرد و گاه آن را با دانایی و قضاوت، و گاه نیز بی‌قضاوت و سادگی روایت می‌کند، گاه نیز زاویه‌دید اول‌شخص می‌شود که خودِ قهرمان است و باید موقعیت‌ها و وضعیت‌ها را ببیند و بشناسد و بشناساند. در این داستان بزرگِ زندگی، انتقال از زاویه‌دیدی به زاویه‌دید دیگر گاهی چنان مبهم و پیچیده می‌شود که عمل و کنش داستانی کُند و تا مرز ایستادن و توقف پیش می‌رود. اینجاست که خطر بریدنِ پیوستگیِ داستان احساس می‌شود. در وضعیت خاص و موقعیت بغرنج که فضایی حساس به شمار می‌رود، قهرمان با همان چرخش‌های زاویه‌دیدش می‌تواند خطر را دور کند و داستان را به مسیر بی‌خطری برساند.

کوتاهِ سخن آنکه این زاویه‌‌دید است که هر انسان را به‌مثابۀ قهرمان خود خویشتن در داستان زندگی‌اش جای می‌دهد و جهان قهرمانی او را می‌سازد. سپس براساس همان زاویه‌دید است که سیر در انفس و آفاق انسان آغاز می‌شود. او درون و بیرونش را درمی‌نوردد و از سیر و سلوکش از هر‌آنچه جهان یاوه و افسانه برساخته است می‌گذرد و به سوی یکپارچگی با هستی پیش می‌تازد.[۴]


[۱]. دو بیت از غزلی در دیوان شمس با مطلع «ای جان و قوام جمله‌ جان‌ها/ پَر بخش و روان کن روان‌ها» (جلال‌الدین محمد مولوی، کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات دوستان، ۱۳۸۰، ص ۳۷).

[2]. Jean Z. Owen.

[۳]. حرفه: داستان‌نویس، ویراستان فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت، ترجمۀ کاوه فولادنسب و مریم کهنسال نودهی، تهران: نشر چشمه، ۱۴۰۱. ص ۶۹.

[۴]. برای سفر قهرمانی همچون سیرانفسی و آفاقی روح بشری نک. بهمن نامورمطلق و بهروز عوض‌پور، اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد جوزف کمبل، تبریز: موغام، ۱۳۹۸، صص ۲۷-۲۵.