صحنهای را تصور کنید که در آن، در شبی بارانی، مردی با بارانی و کلاه، در کوچهای تاریک و بهنسبت کثیف به خانهای میرسد؛ بهآرامی اینسو و آنسو را نگاه میکند و با کلیدش، قفل دَر را باز میکند و آهسته به طبقۀ چندم خانه میرود. وقتی وارد اتاق میشود، به شکل نامنتظرهای، زنی را میبیند که بر روی کاناپه جا خوش کرده، سیگاری روشن در دست دارد و با بیقیدی، قوطی سیگارهایش را به سمت مرد گرفته و به او تعارف میکند. این صحنه نمونهای است که احتمالاً بارها آن را در سینمای موسوم به « فیلم نوآر» دیدهاید. آن را دوباره در ذهنتان مرور کنید و اینبار فضایی را تصور کنید که در آن، این کنشها اتفاق میافتد، دشتی سوزان یا روستایی سبز و بارانخورده. احتمالاً با سه موقعیت معنایی مختلف با تأثیرگذاریهای متفاوت روبهرو خواهید شد. درواقع هربار مکانْ چیزی یا «مازادی» را به فضای زیست و کنش قهرمانان فیلم افزوده است؛ به عبارت دیگر، فضا، نه به مانند بستری خنثی برای محتوای کنش انسانی، که موجودیت پویایی است، بلکه با کنش قهرمان یا ضدقهرمان فیلم واردِ شکلی از ارتباط دیالکتیکی شده و همواره بهصورت مازادی، در فضای سینمایی حضور خواهد داشت.