بایگانی 17 تیر 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)
ورتوف، کِمِنی و روتمن، قهرمان‌سازان بزرگ سمفونی شهری
سال ۱۹۰۸، زمستان سرد و سنگین در مسکو، تنها سیزده سال از اکران اولین فیلم تاریخ سینما در فرانسه گذشته بود که مردم در مسکو توانستند شهر خودشان را بر پرده تماشا کنند و مسکو تبدیل به یکی از اولین شهرهایی شد که در کسوت قهرمان بر پردۀ نقره‌ای جان گرفت. هفت دقیقه و ۲۹ ثانیه مسکو بر پرده ظاهر شد و ۲۱ سال، یکی از بهترین مستندهای تاریخ سینما به‌دست ژیگا ورتوف ساخته و اکران شد. این‌بار اما به‌غیر از مسکو، کی‌یف، اودسا و خارکوف هم بر پرده جان گرفتند و برای همیشه، به قهرمانی ماندگار در تاریخ سینما تبدیل شدند.
مروری بر فضاسازی فیلم‌نامه و نقش آن در پرورش قهرمان
بخش دوم این گفت‌وگو دربارۀ فضاسازی قهرمان است. پرسش نخست این است که آیا فضاسازی در فیلم‌نامه، جهان قهرمان را در بر می‌گیرد، جهانی که فیلم‌نامه در آن نوشته می‌شود یا فضاسازی اتفاق‌هایی است که برای قهرمان رخ می‌دهد؟ این فضاسازی چگونه باعث می‌شود قهرمان تصمیم بگیرد و پس از آن، سفر قهرمانی‌اش را آغاز کند؟
تحلیل نشانه‌ـ‌معناشناسی مجموعه‌عکس بحران کرونا اثر مرتضی نیکوبذل
در دنیای امروز، عکس و تصویر اهمیت زیادی یافته‌اند؛ درواقع تصاویر ما را احاطه کرده‌اند. این‌ها تصاویر یا آگهی‌های تبلیغاتی‌ یا عکس‌هایی هستند که هر روز در موقعیت‌های مختلف به‌دست افرادی که هنرمند هم نیستند گرفته می‌شود و در شبکه‌های اجتماعی مختلف انتشار می‌یابند. یکی از این موقعیت‌ها «بحران» است که در آن، شرایطی به وجود می‌آید که نظم زندگیِ فردی یا اجتماعی مختل شده و آشفتگی‌هایی پدید می‌آید و به‌طور ناگهانی، تغییراتی رخ می‌دهد که سامان دادن به آن‌ها دشوار به نظر می‌رسد. بشر همواره با انواع بحران‌ها روبه‌رو بوده است، بلایای طبیعی همچون سیل و زلزله و ...، جنگ، بیماری و سایر بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. یکی از بحران‌هایی که در سال‌های گذشته، به‌طور شدید، با آن روبه‌رو شدیم و اکنون هنوز آثار آن باقی مانده است بیماری کروناست. شیوع بیماری کرونا در کشورهای مختلف، یک رویداد غیرمنتظره و شوم محسوب می‌شود. این بیماری در زمان شیوعش، به‌صورت نشانه‌ای گاه نمایه‌ای و گاه نمادین، نظام زندگی عادی را برهم زد و برحسب فرهنگ‌های مختلف، معناهای متفاوتی به وجود آورد. با این بیماری خطرناک و تهدید‌کننده، هر شخصی به کنجی خزید و زندگی جدیدی را با فاصله‌گذاری از دیگران تجربه کرد. در این میان، هنر متعهد می‌تواند این بحران‌ها را ثبت، تحلیل و بررسی کند. عکاسی یکی از این حوزه‌های هنری است.
چهرۀ اصفهان در زمان شاه‌عباس
صد سال پس از آنکه اصفهان در آستانۀ هزارۀ دوم هجری و به بهانۀ تغییر عالم و قِران سعد، پایتخت حکومت صفویه شد، مونتسکیو، حکیم فرانسوی، در کتاب نامه‌های ایرانی از دریچۀ نگاه دو فرد ایرانی، جامعۀ فرانسه و وضعیت پاریس را به نقد کشید. در این اثر، همان‌طور که ایرانِ دوران صفوی در برابر فرانسۀ عهد لوئی چهاردهم قرار گرفته بود، مونتسکیو اصفهان را نیز در برابر پاریس برافراشت. اما چه شد که اصفهان و وضعیت مردم ایران به نقل از فردی اصفهانی، نمونه‌ای ایدئال برای قیاس با فرانسه گشت، چرا شهرهای دیگر ایران یا حتی استانبول در دوران عثمانی برای این مقایسه انتخاب نشدند؟ برای پاسخ به این پرسش باید به جایگاه اصفهان در زمانۀ خود اندیشید و همچنین به عواملی که باعث شدند تا اصفهان به چنین درجه‌ای از شکوه برسد. اصفهان وارث شهرهای پیش از خود است و الگویی برای شهرهای پس از خود. برای گسترش این شهر در طول قرن‌ها، تلاش‌های گوناگونی صورت گرفت تا شهرستان جِی در شمال زنده‌رود به نصف جهان تبدیل شود. سرگذشتی که باید ابعاد آن را بررسی کرد تا نقطۀ اوجش را درک کرد.
بازتاب قهرمان صفوی در کالبد فضا
از ویرانی‌های بنام ظل‌السلطان در دوران قاجار، کاخ آینه‌خانۀ باغ سعادت‌آباد اصفهان در عصر صفوی بود. در آینه‌های یکپارچهٔ این عمارت، تصویر زاینده‌رود و گنبد مسجد جامع عباسی به چشم می‌آمد و یادآور آینهٔ گیتی‌نمای اسکندر بر فراز کوه، مشرف به دریا بود؛ آینه‌ای که اسرار هر جنبنده‌ای را آشکار می‌کرد. مشهور است که دسترسی به این آینه‌خانه، سلسله‌مراتب خاصی هم داشته است که نمودی از جهان معنایی مردمان آن عصر از اهمیت آینه و سیر و سلوک قهرمان بود. این عمارت اگرچه ویران شد، اما آینه‌خانه که در بستر روایی منحصربه‌فرد عصر صفویه و تلقی مردمان این عصر از مفهوم قهرمان شکل گرفته بود، نه‌تنها در بناهای آینده که در اشعار گوناگونی حفظ و بازتولید شد.

مقدمه از ویرانی‌های بنام ظل‌السلطان در دوران قاجار، کاخ آینه‌خانۀ باغ سعادت‌آباد اصفهان در عصر صفوی بود. در آینه‌های یکپارچهٔ این عمارت، تصویر زاینده‌رود و گنبد مسجد جامع عباسی به چشم می‌آمد و یادآور آینهٔ گیتی‌نمای اسکندر بر فراز کوه، مشرف به دریا بود؛ آینه‌ای که اسرار هر جنبنده‌ای را آشکار می‌کرد. مشهور است که […]

نگاهی به تأثیر فضا و مکان/منظر در سفر قهرمان
سفر قهرمان الگویی داستانی است که جوزف کمبل در قهرمانِ هزارچهره، آن را براساس بررسی افسانه‌ها، داستان‌های کهن و روایت‌های اسطوره‌ای تدوین و معرفی کرده است. او دریافته بود که در داستان‌گویی، آگاهانه یا ناخودآگاه، از الگوهای کهن اسطوره‌ای پیروی می‌شود. کمبل برای نخستین بار، الگویی را آشکار کرد که در پسِ تمام داستان‌هایی که تاکنون گفته‌اند نهفته بود. درواقع قهرمان هزارچهره بیانیه‌ای دربارۀ پایدارترین مضمون در سنت شفاهی و ادبیات مكتوب در جهان است. این کتاب نشان داد که همۀ روایت‌های قهرمانانه اساس و بنیانِ داستانیِ واحدی دارند و با تنوعی نامحدود تا ابد بازگو می‌شوند.
ِ رهیافتی در باب ِ آرامگاه کاوهٔ آهنگر
مزار یا گور آخرین نشان از جسمیت انسان در جغرافیاست. پیش از دوران مدرن و ثبت حوادث با ابزارهای جدید، تنها راه ارتباط مردمان با درگذشتگانشان، مزار یا دیگر نشانه‌های برآمده از فرهنگ محلی بود، سنگی بر گوری و خاکستری از جنازه‌ای یا استخوانی در استودانی. بی‌شک قبرستان‌ها بخشی از تمدن بشری‌اند و همواره قسمتی از فرهنگ و جهان‌بینی مردمان در آن اقلیم، فرهنگی را بازتاب می‌دهند، احساسی در مرز هستی و نیستی، فیزیک و متافیزیک یا بودن و نبودن. امروزه نیز بسیاری این ارتباط حسی را با مزار نزدیکان خود و یا شخصیت‌های محبوب و چهره‌های برجستۀ تاریخی دارند. احساس احترام در پاسارگاد، غزل‌خوانی در حافظیه یا تجمع هرساله بر مزار تختی در ابن بابویه، بازتابی از همین حس است.
بررسی مقابله‌ای سفرِ قهرمانی گیلگمش (بخشِ اول)
ترجمه : علیرضا خزایی
آن بخش جگرخراش حماسۀ گیلگمش، که قهرمانِ برگزیدۀ داستان به «کوه مَشو» پای می‌نهد و «مسیر خورشید» را در ظَلام می‌پیماید، به مناظرات پُرشماری انجامیده است. هوروویتس برآن بود که قهرمانِ داستان، مسیری راست از سومر به سمت «دریای اطراف زمین» را پیموده. [اندرو] جُرج، و به تأسی از او، وودز، قاطعانه اذعان داشتند که می‌بایست این نقطه را به‌مثابۀ کنارۀ شرقی زمین پنداشت. در این فصل، محاجۀ [طرف نظر صاحب این قلم]، آن است که «شفق بین‌الطلوعین»، می‌تواند منشأ الهامی برای «کوه مَشو» باشد، و «باد شمال» که گیلگمش با آن مواجهه یافت، «باد شمال شرقی» است. این تفسیر قادر است که بینشی جدید را، دربارۀ طرزی که «اسکندرنامۀ اسکندر بزرگ» می‌توانسته است از حماسۀ گیلگمش اقتباس دارد، امکان‌پذیر نموده [و عرضه] دارد؛ و [به‌موجب آن]، حماسۀ مخاطره‌آمیز گیلگمش را بدون توجه به پایان‌بندی داستان، در یک بِسترِ تطبیقی‌ـ‌اسطوره‌ای طرفِ تتبع نهاد.
نگاهی به تجسدِ ناکجاآبادِ ایرانیان در هنر و معماری
جهانِ اساطیرِ ایران آکنده از شخصیت‌هایی با ویژگی‌های پهلوانی و قهرمانی‌ است و سیاوش یکی از آنان است که توانسته در جای‌جایِ فرهنگ، آیین، اندیشه و حتی صنایع چنان ریشه بدواند که اگر نامش را هم انسانِ معاصر فراموش کند، دستِ‌کم رد خود را به شکلی دیگر یا با عنوانی دیگر حفظ ‌کند، هرچند حضورِ همیشگی‌اش نامحسوس باشد. این مقاله در پی آن است تا به ابعادی از حضور سیاوش در جهان ایرانی اشاره کند که او را تا حدی از دیگر قهرمانان متمایز می‌کند. سیاوَرشِنِ اوستا، سیاوخشِ بُندهش و سیاوشِ شاهنامه شاهزاده‌ای ایرانی است. او زندگیِ پرفرازونشیبی داشت که می‌توان هر بخش آن را با رویکردهای متفاوت کاوید. در نگاهی کلی‌تر، می‌توان گفت که سیاوش سه مرحلۀ اصلی را در زندگی خود طی کرده است که عبارت است از رشد و پرورش نزد رستم دستان، بنا کردن شهر و مرگ. سیاوش چون قهرمانی بی‌بدیل پرورش یافت و بالید تا صلاحیت ساختِ شهری را پیدا کند که از آن به آرمان‌شهر ایرانی تعبیر می‌شود؛ همان شهری که ساختِ آن به‌گونه‌ای سببِ مرگ او نیز شد. بنابراین در ابتدا، ناگزیر خلاصه‌ای را از آنچه بر سیاوش گذشت، به روایت فردوسی، بازگو می‌کنیم. سپس به بررسی روایت‌های مختلفی که دربارۀ شهرِ سیاوش در شاهنامه و متون پهلوی آمده است، می‌پردازیم. در آخر، تجسد و حضور همیشگیِ این آرمان‌شهر را در هنر و معماری ایرانی می‌جوییم.