در روند شکلگیری مقالات و مصاحبههای مجله، گاهی این سؤال پیش میآید که تأثیر جنگ سرد در ایران قابل اثبات است یا نه؟ اگر هر پدیدهای را بر اساس وقوع و وابستگیهای ظهورش بپذیریم، فارغ از نظریۀ پراگماتیسم، میتوان اثبات کرد که پس از گذشت سالها این پدیده در زندگی روزمرۀ ما تأثیر داشته است.
ما، در گذر از حال استمراریمان، نمیتوانیم نوشتار را بهتنهایی «نوآوری» و عامل ارتباط و انتقال پیام بدانیم؛ چراکه نباید فراموش کنیم نسبت خواننده با متن و بازنمایی آن در فرهنگ شفاهیمان نقش بهسزایی دارد؛ این هم از آن روست که هر متن بنابر شرایط و تنوع مطالعات خوانندگان بعضاً پیامی دیگرگون را انتقال خواهد داد. ما فکر میکنیم سرانجام در این نوشتنها و خواندنها و شنیدنهاست که مخاطب در بستر متن به بیانی تازه میرسد و آن را با دیگر متنها در قیاس میگذارد و پیوند میزند.
تاریخ پرسپکتیو ندارد؛ بنابراین هرچه که به زمانهایی دورتر بنگریم، لزوماً گنگتر نخواهد بود. دستکم تاریخ معاصرمان این را نشان میدهد. در آن دوران رسانههای ثبت و ضبط مانند اکنون وجود نداشته و تاریخ همیشه متأثر از تصورات، بیم و امیدهای نگارندهاش بوده است. متنهایی که زیر سایۀ گسستها، رؤیاهای ملتها، پیروزیها، شکستها، خوابهای سفاکانه و وحشت زیستهاند و سرمست از نفحۀ پیروزی یا افسردگی ناشی از رکود به تحریر درآمدهاند. تاریخ اما به دلایل مختلفی ناخوانیهای زیادی دارد، یکی اینکه پیوسته و بیدستاندازش ببینیم و دیگرآنکه، همچون داستانی بیگره که پایانیافته، بدون رازش بپنداریم.
جنگ سرد در کشور ما یک بازۀ پنجاهسالۀ تاریخی است و پنجاه سال برای تاریخی هفتهزارساله قدر پلکزدنی است، مثلاً به قدر پادشاهی انوشیروان، شاه عباس یا ناصرالدینشاه. یک دوره که میشود همهچیزش را از دور دید، اما البته نهچندان به وضوح.
بررسی تاریخی همیشه این کجتابی را دارد که ما میتوانیم همۀ عوامل تأثیرگذار را احصا کنیم، اما واقعیت این است که تاریخ یک برش تروتمیز از یک دوره نیست و برای بازیابیاش گاهی باید مدتها عقب رفت و انگیزهخوانی کرد.
حدود ربع قرن بعد از پایان و سرنگونی حکومت صفوی (حدود ۱۱۱۵ هجریشمسی) و بروز نابسامانی در ایران، حاکمان گرجستان، که سالها تحت حمایت ایران بودند، دچار نارضایتی از حکومت وقت ایران شدند و بهمنظور تأمین امنیت حکومت خود به سوی روسیۀ تزاری سوق پیدا کردند؛ روسیهای که در آن روزگار، به جهت گسترش مراودات خود با جهان پیرامون، در پی دستیافتن به آبهای آزاد (در آن زمان دریای سیاه) بود. این امر تا آنجا پیش رفت که روسیه بهتدریج خاک گرجستان را عملاً در دست گرفت.۱
توسعهطلبیهای جغرافیایی روسیه در دوران قاجار باعث جدایی بخشی از سرزمینهای شمالی ایران شد. قرارداد ترکمانچای در جایی بین مرز دو استان زنجان و آذربایجان شرقی به امضا رسید و درنتیجه سپاه پیروز تزاری در پشت رود ارس مستقر شد.
حکومت تزاری با انقلاب بلشویکی از هم پاشید، اما خاستگاه و انگیزۀ وصول آن جغرافیا تغییر نکرد؛ چراکه نیاز به گسترش روابط و رسوخ به کشورهای پیرامون لازمۀ اقتدار هرچه بیشتر روسیه بود، اینک روسیهای سربرکشید که میخواست جهان را با سازوکار و اندیشۀ خود همراه نماید. در این بستر تاریخی، توسعهطلبی روسی همیشه بالای سر ایران بوده است.
جنگ سرد از مسیرهای مختلفی در جریان بود تا اینکه سرانجام با پایان جنگ جهانی دوم وجوه خود را با تقسیمات جدید جغرافیایی و سیاسی بر جهان تازه آشکار کرد. پس از پایان جنگ، قدرتی ناآشنا برای جهانیان، که خود را فاتح بلامنازع جنگ میدانست، در کنار شوروی سعی در بسط وتوسعۀ نفوذ خود در خارج از مرزهایش کرد و حال دیگر با پایانیافتن امپراتوریهای قدرتمند حاکم در اروپا و پایان بازی بزرگ، جهان خود را در تعریفی نو و در نبردی خارج از میدان جنگ یافت. اشغال آذربایجان بعد از جنگ جهانی دوم را هم میشود و در همین راستا دید و بررسی کرد.
۱. حسین آذر، تاریخ جنگهای ایران و روس، تصحیح امیرهوشنگ آذر، تهران: آهنگ سروش، ۱۳۶۹، ص ۲۸.