قهرمان، این چهرۀ اسطورهای، ادبی و فرهنگی، همواره نقشی محوری در روایتهای بشری و تغییر آن ایفا کرده است. اما آیا قهرمانان همانی هستند که در ظاهر به نظر میرسند؟ آیا مرگ قهرمان، بهعنوان یکی از مهمترین ملاحظات روایت، حامل معنایی ازلی و تغییرناپذیر است یا اینکه هر دوی این مفاهیم، برساختههایی هستند که در بستر تاریخ و جامعه شکل گرفتهاند؟ آیا قهرمان و مرگ او همچنان معنای خود را در جوامع امروزی حفظ کردهاند؟ چگونه میتوان روایتهای جدیدی از قهرمان و مرگ او ایجاد کرد تا از کلیشههای قدیمی فاصله بگیرد؟ آیا جوامع آینده به قهرمان و مرگ او بهعنوان ابزار ساخت معنا نیاز خواهند داشت یا این مفاهیم بهتدریج کمرنگ خواهند شد؟
مرگ قهرمان، چه در قامت ایثار جان برای نجات دیگران و چه در شمایلی تراژیک که قربانی تقدیر محتوم میشود، از دیرینهترین مضامین هنر و ادبیات است. در شاهنامه، مرگ سهرابْ تراژدی خیانت و تقدیر را به نمایش میگذارد. در اسطورههای یونان، مرگ آشیل با تمام جاودانگیاش، نقطۀ آسیبپذیری انسان را نشان میدهد. در دوران مدرن، نویسندگانی چون داستایفسکی، کامو و یالوم مرگ قهرمان را از روایتی اسطورهای به پرسشی فلسفی دربارۀ هستی کشاندهاند. قهرمان در تاریخ بشر همواره نقشی نمادین ایفا کرده است. او نمایندۀ خیر در برابر شر، نظم در برابر هرجومرج و ایثار در برابر خودخواهی بوده است.
از منظر برساختگرایی اجتماعی،[۱] این چهرۀ نمادین حاصلی است از تعاملات فرهنگی و تاریخی. قهرمان همان چیزی است که جامعه نیاز دارد او باشد، شخصیتی که ارزشهای جمعی را تثبیت و ایدئولوژیها را مشروعیت میبخشد. مرگ او نیز میتواند در ابعاد مختلفی نمایان شود: مرگ جسمانی، مرگ روانشناختی، مرگ اجتماعی و مرگ نمادین.
با نگرش به مفهوم قهرمان میتوان گفت که قهرمان و داستان مرگ او، نه مفاهیمی طبیعی و ازلی بلکه بازتابهایی از نیازها، ایدئولوژیها و ساختارهای اجتماعی در بسترهای خاص تاریخی و فرهنگی هستند. این نگرشها به ما کمک میکنند تا از کلیشههای سنتی فاصله بگیریم و قهرمان را نه بهعنوان یک امر بدیهی بلکه بهعنوان پدیدهای ساختهشده و قابل بازاندیشی بررسی کنیم.
برای مثال، در اسطورههای باستانی، قهرمانان اغلب با نیروهای فراطبیعی درگیر بودند و نمایندۀ پیوند میان انسان و خدایان به شمار میرفتند. در شاهنامه، رستم نماد قدرت و خرد ایرانی است و در اسطورههای یونان، هرکول با قدرت ماوراییاش بر نیروهای اهریمنی غلبه میکند. تمامی این روایتها همواره بازتاب نیازهای زمانهشان بودهاند: از تثبیت نظم اجتماعی گرفته تا تقویت هویت ملی.
اما در دنیای مدرن و پستمدرن، قهرمانها از عرش اسطورهای به زندگی روزمره کشیده شدهاند. قهرمانان داستانهای مدرن مانند شخصیتهای تولستوی، داستایفسکی یا کامو دیگر فراانسان نیستند؛ انسانهاییاند درگیر تناقضات و شکستهای زندگی. این تغییرات و نو شدنها خود گواهی بر پویایی و برساختگی این مفهوم است: قهرمانان امروز برخلاف گذشته، بازتابدهندۀ بحران معنا و فروپاشی روایتهای کلاناند. فروغ فرخزاد در آخرین شعر دفتر تولدی دیگر با زبانی نمادین و شاعرانه، مرگ را نه بهعنوان پایانی مطلق، بلکه مرحلهای برای تولدی دیگر منظور میکند:
من پریِ کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
می نوازد آرام، آرام
پریِ کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهدآمد
فروغ در شعر به نوعی بازگشت به خود، کشفِ معنای وجود و آغازی دوباره اشاره دارد. این نگاه نشانهای از تحولاتِ فکری اوست که از سنتهای رایج فاصله گرفته و به مفهومی دیگر از هستی و زندگی که دعوتی است در معنای وجود و هویت نزدیک میشود. از دیگر ویژگیهای شعر فروغ بازنمود جایگاه زن در جامعه بهعنوان یک سوژۀ مستقل است. او با توجه به مناسبات و محدودیتهای جامعۀ مردسالار با نگرشی اجتماعی و رویکردی فلسفی به بازتعریف نقش و هویت زن میپردازد.
تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد آخرین دفتر فروغ فرخزاد نمایانگر اوج بلوغ فکری و شعر اوست که مخاطب را به تأمل دربارۀ معنای زندگی و مرگ و هویت انسانی فرا میخوانند و افزون بر این، مرزهای شعر و ادبیات فارسی را گسترش میدهند.
سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست، در آثار خود به تقدم وجود بر ماهیت و مفهوم آزادی و مسئولیت فردی تأکید میکند و معتقد است که انسان با انتخابهای خود، ماهیت خویش را میسازد و پذیرش مسئولیت این انتخابها به اصالت میانجامد. این مفهوم انعکاسی از آزادی در برابر تقدیر است که میتوان آن را به روایتهای قهرمانان مدرن نیز پیوند داد. فرانسیسکو گویا در اثر مشهور خود، یعنی خواب خِردْ هیولا میآفریند، مرگ قهرمان را به شکل استعاری نمایش داده است. چهرهای که درگیر سایههای تاریک ذهن خود است، نشاندهندۀ مواجهه با نیروهای ناخودآگاه فرد است. این تصویر بازتابدهندۀ نظریۀ یونگی دربارۀ ضرورت رویارویی با بخشهای تاریک شخصیت است. بنابراین چنین میتوان گفت:
۱. قهرمان و مرگ او، نه اموری ثابت و تغییرناپذیر بلکه برساختههایی هستند که میتوانند بازتعریف شوند.
۲. بازاندیشی در مفهوم قهرمان، به ما امکان میدهد تا به جای پذیرش سادهانگارانۀ کلیشهها، روایتهای جدیدی خلق کنیم که پاسخگوی مسائل و نیازهای جوامع معاصر باشند.
۳. قهرمان معاصر ممکن است، نه یک شخصیت آرمانی بلکه نمادی از تناقضات و شکستهای انسانی باشد که این خود میتواند نوع جدیدی از معنا را خلق کند.
درنهایت، قهرمان و مرگ او دیگر فقط یک چهرهای آرمانی یا شخصیتی فداکار نیست، بلکه آیینهای از پیچیدگیهای فرهنگ، قدرت و تاریخ است. این مفاهیم را میتوان همچون ابزارهایی برای درک عمیقتر از جامعه، تاریخ و روان انسان به چالش کشید، تحلیل کرد و بازشناخت. قهرمان و مرگ او نشان میدهند که روایتهای انسانی همواره محصول تعاملات اجتماعی، تاریخی و فرهنگی بودهاند، نه مفاهیمی ثابت یا ازلی. در جهانی که روایتهای کلان به چالش کشیده شدهاند، شاید دیگر روایت و مفهوم قهرمانان را نه در اسطورههای دور بلکه در تناقضات زندگی امروز و بحرانهای معنا بتوان یافت. این پایانْ آغاز فرصتی است برای بازاندیشی و خلق روایتهای نو که بتوانند نیازهای فرهنگی و اجتماعی جوامع معاصر را پاسخ دهند.
خِرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از همراهی نویسندگان و پژوهشگران و خوانندگان گرانقدر فصلنامۀ بینارشتهای طبل صمیمانه سپاسگزارم. ما در کنار همدیگر توانستیم به اهدافی دست یابیم که در ابتدای راه برای خود ترسیم کرده بودیم: نگاهی بینارشتهای و پژوهشمحور با مطالبی نوآورانه که برای نخستین بار منتشر شوند. از قلم طیف گستردهای از پژوهشگران و نویسندگان دعوت به نوشتن کردیم تا از تکسویگی و تکگویی در تحلیلها بهدور باشیم تا امکان شنیدن صداهای گوناگون با ملاحظات زیر را فراهم آوریم.
مقالات این فصلنامه فقط براساس دقت پژوهشی، تازگی و ارجاعات دقیق بررسی شدند که لزوماً همنظر با سیاستهای تحریریه نبودند. ما بر این باوریم که توسعۀ علمی و فرهنگی نیازمند شنیدن و همراهی آرای مختلف توأمان با احترام به نظراتشان است. این نگاه یکی از پایههای اصلی رشد اندیشه و آگاهی جمعی است. در ادامه، آمارهایی از این نوزده شماره را با شما همراهان گرامی به اشتراک میگذاریم، چرا که آن را یک دستاورد جمعی میدانیم و بازخوردهای شما برایمان اهمیت دارد.
تعداد مطالب چاپشده به ۲۰۱ مقاله رسیده است، شامل ۱۴۷ مقالۀ تألیفی، ۲۱ ترجمه و ۳۳ گفتوگو. این آمارها نشاندهندۀ تنوع و جامع بودن موضوعات است و فصلنامه توانسته با ایجاد بستری مناسب، پژوهشگران و نویسندگان با رویکردهای مختلف را گرد هم آورد. کل تعداد کلمات این مقالات ۹۳۲۳۶۱ کلمه است و میانگین تقریبی کلمات هر مقاله ۴۶۱۵ کلمه است تا تعادل در عمق مطالب و جامعیت محتواها ایجاد شود. هفتاد درصد مطالب چاپشده مقالات تألیفی بودهاند، که این مهم نشاندهندۀ تمرکز اصلی فصلنامه بر تولید دانش اصیلِ پژوهشی بوده است و از سوی دیگر، بیانگر همراهی بیدریغ نویسندگان و پژوهشگران در ارائۀ تحقیقات بکر همراستا با رویکرد فصلنامه بهعنوان منبعی برای تولید دانش بینارشتهای است. این امر همچنین نشاندهندۀ خواست و کوشش تحریریه در تشخیص و حمایت از موضوعاتی است که از نظر پژوهشی جدید و متناسب با نیازهای علمی و فرهنگی معاصر هستند.
مقایسۀ تعداد مقالات ترجمهشده و گفتوگوها نیز بیانگر آن است که افزون بر تأکید بر محتوای بومی، ارتباط با منابع خارجی و تحلیل نظرات متنوع نیز در دستور کار بوده است. مقالات ترجمهشده بهعنوان پلی برای انتقال دانش جهانی و بومیسازی مفاهیم مطرحشده در سایر جوامع علمی عمل کردهاند، در حالی که گفتوگوها فضایی برای تضارب آرا و ارتباط مستقیم با پژوهشگران و اندیشمندان ایجاد کرده است، در راستای هم پویایی و هم عمق محتوایی فصلنامه.
میانگین تقریبی کلمات در هر مقاله «۴۶۱۵» است که نشان این است که مقالات از نظر میزان کلمات، برای مطالعۀ دقیق و عمیق طراحی شدهاند، اما همچنان از طولانی شدن بیش از حد اجتناب شده است. تعادل در حجم مقالات، فصلنامه را به منبعی قابلدسترس برای محققان حرفهای و همچنین علاقهمندان عمومی تبدیل کرده است. ارائۀ مقالاتی که نهتنها اطلاعات را به شکلی جامع ارائه میدهند، بلکه زمان خواندن را نیز بهینه میکنند. همچنین میانگین مطالب هر شماره نیز یازده مطلب بوده که نشانی از ثبات و پیوستگی در تولید محتوا در دورههای مختلف است. این دستاوردها مرهون تیم تحریریه، نویسندگان و پژوهشگران، همچنین نگاه بینارشتهای فصلنامه بوده که فضای نوآوری و تبادل اندیشهها را ممکن ساخته است. در ادامه، نمودارهای آماری مربوط به این دادهها ارائه شدهاند:
پایان شمارههای قهرمان مرگی نمادین است که با خود بذر تولد قهرمانانی دیگر را به همراه دارد. همانگونه که قهرمان در پایان سفر خود، با دانشی نو و بینشی گستردهتر به جهان بازمیگردد، اینک طبل نیز با اطمینان از تحقق اهداف خود و تجربهپذیری آمادۀ تولدی دیگر است.
و این آخرین شمارۀ فصلنامۀ بینارشتهایی طبل با موضوع قهرمان، نقطۀ پایان یک سفر نیست، بلکه گواهیای است بر اینکه چگونه اندیشهها و تلاشها پس از خاموشی، همچنان ادامه دارند. ما کوشیدیم تا فقط یک مجله نباشیم، بلکه جریان فکری نواندیش و کنجکاوی باشیم که با شنیدن صداهای متنوع، به گسترش گفتوگوهای فرهنگی و علمی یاری رساند.
این پایان نیست … تولدی دیگر است.
[1]. Social Constructivism.