ارزشها و ایدههای جنگ سرد را میتوان در صدها آهنگ و ترانۀ اواخر دهۀ ۴۰ تا اوایل دهۀ ۹۰ میلادی یافت. طیف وسیعی از قطعات موسیقی تولیدشده در آن زمان نشاندهندۀ روابط رو به زوال مابین ایالات متحده و روسیهای است که آن زمان اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشد.
در کشورهای تحت سلطۀ بلوک شرق، مخاطبان و تماشاگران به فرهنگ رسمی و تأییدشده از سوی شوروی، مانند باله و اپرا، عادت و باور داشتند. در سال ۱۹۲۸، ژوزف استالین اولین برنامۀ پنجسالهاش برای توسعهٔ اقتصاد ملی شوروی، بر پایه ایدئولوژی حزب کمونیست را آغاز کرد که یکی از نتایج آن ممنوعیت موسیقی آوانگارد و جاز در تمامی سرزمینهای تحت سلطهاش از سال ۱۹۳۲ بود. برای مثال، با این که سابقهٔ موسیقی جاز در لهستان به دههٔ ۳۰ بر میگردد، اما پس از اشغال این کشور بهوسیلهٔ شوروی، پخش آن از رادیو و تلویزیون ممنوع اعلام شد. دلیل این امر را نازلبودن مرتبۀ موسیقی جاز نسبت به هنرهای ممتاز، که دولت از آنها پشتیبانی میکرد، عنوان کردند. هنر فاخر چیزی بود که توصیه و حمایت میشد. حتی برای مدتی چایکوفسکی هم از نظر سبکی، بهخاطر وضعیت شبهرسمیاش، مورد پسند نبود و در نهایت بخاطر ناخشنودی استالین از آنچه در اجرای او از اپرای لیدی مکبث در ۱۹۳۶ شنید، این اجرا ابتدا سانسور و سپس توقیف شد.
از سویی دیگر سیآیای نیز شوستاکوویچ را بهعنوان یکی از اهداف دایمی خود انتخاب کرده بود و او را دستنشاندۀ رئالیسم سوسیالیستی شوروی تصور میکرد. در این مسیر، نیکلاس ناباکوف تلاشهای سیآیای را رهبری میکرد که ازجمله میتوان به سؤالات ناباکوف از شوستاکوویچ در کنفرانس خبری نیویورک سیتی (۱۹۴۹) اشاره کرد.
نگاه آمریکا به موسیقی متفاوت با جبههٔ مخالفش بود. جان. اف. کندی در نطقهایش بر این تأکید میکرد که هنر فقط میتواند در «جوامع آزاد» شکوفا شود. موسیقی جنگ سرد در جبهۀ غرب انواع مختلفی از سبکها و ژانرها را شامل میشد: از آهنگهای عجیب و غریب در سالهای ۱۹۵۰ تا موسیقی اعتراضی مردمی دوران وودستاک تا آهنگهایی در مورد پارانویای هستهای احیاشده در دهۀ ۸۰ یا موسیقی جاز که وزارت امورخارجۀ ایالات متحده امیدوار بود با دیدهشدن این نوع موسیقی محبوب آمریکایی در سراسر جهان علاوه بر اینکه مخاطبان را با فرهنگ آمریکایی آشنا میکند، بتواند آنها را با ایدئولوژی خود همراه و متحد سازد؛ به همین منظور پیانیست مشهور، دِیو بروبِک، را سفیر جاز خود کرد.
با تورهای بیشتر در همراهی با مشاهیر و ستارههای جاز آن زمان، مانند لویی آرمسترانگ و دیزی گیلیپسی، سعی داشتند که ارزشهای آمریکایی را در کشورهای تازه به استعمار درآمده جار بزنند و یا با برنامۀ رادیویی «ساعت جاز» با اجرای ویلیس کانوور که بر روی موج کوتاه بود و صدای آمریکا آن را پخش میکرد؛ موفقیت این برنامه تا حدی به زمانبندی ژئوپولیتیکی پخش آن (اوایل ۱۹۵۵) مرتبط بود که از مرگ استالین شروع شد.
دولت آمریکا این ایده که «کمونیسم را به هر وسیلۀ ممکن باید دور نگه داشت» را در موسیقی نیز خط مشی خود قرار داد.
بهراحتی و با کندوکاوی کوتاه میان آهنگها و ترانههای آن دوران میتوان به آثاری که به جنگ سرد پرداختهاند رسید؛ بهعنوان مثال، باب دیلن، که به روایتی مهمترین ترانهسرای آمریکایی دهۀ ۶۰ است، ترانههای بسیاری مرتبط با رویدادها و موضوعات جنگ سرد بهمنظور اعتراض به خشونت نظامی و تهدید اتمی نوشته است. در این میان ترانۀ «اربابان جنگ» (۱۹۶۳) خشمگینترین و خصومتآمیزترین ترانه در طیف گستردۀ آهنگهایش در آن دوران است که بیپروا به نکوهش نظامیگری اوایل دهۀ ۶۰ میپردازد. در سال ۱۹۷۷، دیوید بویی در آهنگ «قهرمانان» با ترانۀ متمایزی، که در استودیو هانسا در نزدیکی دیوار برلین ضبط شده بود، تقلای دو دلدادۀ بدشانس را روایت میکند و در آن صدای خوانندۀ اصلی با جلورفتن آهنگ خستهتر و دورتر میشود. دیوار برلین ۱۲ سال پس از این آهنگ فروریخت.
ترانهای از گروه یوتو، با نام «روز سال نو» (۱۹۸۳)، نیز ملهم از جداییهای ناشی از جنگ سرد و جریانهای سیاسی در اروپا، بهویژه جنبش همبستگی لِخ والنسا در لهستان، بوده است.
استینگ در آهنگی با نام «روسها» (۱۹۸۵) بر مبنای تمی از آهنگساز روس، سرگئی پروکفیف، به ترسهای شدیدش از جنگ سرد حاکم بر جهان و تهدیدهای اتمی اوایل دهۀ ۸۰ اشاره میکند و در متن این آهنگ، به رابرت اوپنهایمر (فیزیکدان اتمی و مدیر علمی پروژۀ منهتن (۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵))، نیکیتا خروشچف (رهبر شوروی) و رونالد ریگان (رئیسجمهور ایالات متحده) اشاره شده است.
در سال ۱۹۹۰، اسکورپیونز، گروه موسیقی راک-متال آلمانی، آهنگی با نام «بادهای تغییر» را منتشر میکند که ترانهای است برای پاسداشت گلاسنوست، فروپاشی دیوار برلین و موج لیبرالیسم سیاسی که سراسر اروپا را در دهۀ ۸۰ درنوردید.
«بادهای تغییر» به اولین سرود غیررسمی پایان جنگ سرد بدل شد و به جایگاه یکی از پرفروشترین آهنگهای تاریخ دست یافت.
جنگ سرد در آسیا بهخصوص فلات ایران بسیار ناهنجاری و بیثباتی بههمراه داشت و این پهنه از زمین مانند سوسپانسیونی مدام در حال تکانخوردن و تهشنینشدن دوباره بود. وابستگیهای فرهنگی، قومی و زبانی ما را درهم تنیده و اکنون که گویا دیگر پای ایستادن در بلوا را نداریم این حافظهٔ تاریخی دیگر سختزیست و دیرزی شده است. ترانههای فراوانی در سرزمینهای مرزکشیشدهٔ سراسر این «میدان» با گویشها و تغییراتی خوانده شده است، درست مثل همین ترانهٔ ی«هشب یهروز یه …» که احمد ظاهر آن را با گویشی شیرین برای مردم افغانستان خوانده است.