بایگانی طبل۸
آیین‌ها، جشن‌ها و رسوم در نقاشی معاصر ایران
هنر نقاشی در ایران طی یک قرن اخیر همپای تحولات سیاسی و اجتماعی و فرازوفرود مدرنیته در کشور بسیار رشد کرده و به‌لحاظ پرداخت تکنیکی و گسترش ایده بسیار متحول شده است. نقاشی در یک‌صد سال اخیر نمایی از تحولات نوجویانهٔ ایرانیان در جست‌وجوگری و مدرن و نو شدن بوده است و هنرمند نقاش سهم مهمی در نمایش نوگرایی فرهنگی و اجتماعی ایرانیان در یک سدهٔ اخیر داشته است. اما فقر آرشیو و عدم کار پژوهشی مستمر و دقیق باعث شده است که تصاویر نقاشی هنرمندان ایرانی در این صدسال به‌طور ناقص به دست ما برسد. در این قصور تاریخی، شاید هنرمند حتی بیشتر از پژوهشگر هنر سهم داشته، چون در جمع‌آوری و آرشیو کردن آثار هنری‌اش اهمال کرده است.
خاطراتی از فرهنگ نوروز در دهه‌های سی و چهل تهران
سنت‌ها همواره در طول زمان تغییر می‌یابند، اما شاید یکی از مهم‌ترین مقاطعِ تاریخِ معاصرْ دهه‌های سی و چهل باشد که از آن هنگام، با گسترش شهرنشینی و مظاهر مدرنیته و البته تغییر اوضاع اقتصادی، بسیاری از سنت‌ها به‌تدریج به فراموشی سپرده شد و شکل شهرها و رسوم جاری در آن تغییر یافت. آنچه در پی می‌آید خاطرات دوران کودکی و نوجوانی مهدی عصارپور، متولد و ساکن تهران، در دهه‌های سی و چهل است که با نگاهی تیزبین وقایع اطرافش را دنبال کرده و آن‌ها را به ذهن سپرده است.
پرونده‌ای دربارهٔ «حاجی‌فیروز»
مقدمه حاجی‌فیروز معروف‌ترین اجراگر سرگرم‌کنندهٔ آیینی است که در روزهای قبل از عید نوروز در خیابان‌های ایران ظاهر می‌شود. حاجی‌فیروز با خواندن آوازهای سنتی و رقص و نواختن تنبورِ خود در ازای چند سکه از عابران پذیرایی می‌کند. او به‌ندرت دری را می‌کوبد، اما به‌محض باز شدن در، اجرای خود را آغاز می‌کند.
نگاهی به جشن نوروز و بهار در بستر آیین‌های گذار
اسطوره‌گرایان کمبریج معتقد بودند که «اسطوره به‌خودی‌خود به‌وجود نمی‌آید، مگر اینکه به آیینی گره خورده باشد». اگرچه این نظر دیگر به این شدت پذیرفته نیست و پیروان امروزی مکتب اسطوره‌ـ‌آیین میانه‌روتر می‌اندیشند؛ ولی می‌خواهم از شما بپرسم که، مبتنی بر این نظر، آیین نوروز مقدم است یا اسطورهٔ نوروز؟ یا به‌جای تقدم و تأخر یکی بر دیگری، پدیداری یا ظهور پایاپای این دو وجود دارد یا نه؟
نیم‌نگاهی اسطوره‌شناختی به پیشینهٔ نوروز
اجازه بدهید صحبتم را با عبارتی از کتاب اسطوره، بیان نمادین خودتان شروع کنم: «این اسطورهٔ بازگشت جاودانه یا آفرینش ادواری و نو گشتن متناوبِ زمان به‌زعم الیاده، مسئلهٔ واژگونی و برانداختن تاریخ را طرح می‌کند.۱ پس نوروز نزد اقوام باستانی به‌گونه‌ای درهم شکستنِ زمان به‌شمار می‌آید. تسخیر و احساس نکردن گذشت زمان برای آنان شادی‌بخش بود. حتی باور داشتند که فروهرها یا ارواح گذشتگان نیز در مراسم نوروز شرکت می‌کنند».
نوروز و آیین‌های نوروزی در جغرافیای فرهنگی ایران
نوروز، به معنای «روز نو»، جشنی کهن و نماد روز اول بهار و نوزایی طبیعت است. ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی،۱ کتابی جامع درزمینهٔ نجوم و جغرافیا، نوروز را چنین توصیف کرده است: «نخستین روز است از فروردین و ازاین‌جهت روزِ نو نام کرده‌اند که پیشانی سال نوست.» دهخدا۲ نیز به نقل از برهان قاطع و فرهنگ جهانگیری آورده است که «نوروزْ روز نو است و آن دو باشد: یکی روز اول فروردین و مصادف با رسیدن آفتاب به برج حمَل است و ابتدای بهار و این را نوروز کوچک، نوروزِ عامه، و نوروز صغیر گویند؛ و دیگری ششم فروردین‌ماه، که نام آن روزِ خرداد است، که به آن نوروز بزرگ و نوروزِ خاصه گویند».
خرد فرهنگی به‌جای ایدئولوژی باستان‌گرایی
نوروز ازجمله رویدادهایی است که می‌تواند، با ایجاد انسجامی معنایی در وسعت سرزمینیِ فلات ایران، طی سالیان متمادی این ظرفیت را بارورتر کند و پیوندهای میان مردمان همزیست را عمق ببخشد. گرچه ما نوروز را ایرانی می‌نامیم و «ایرانی» امروزه به ملیت خاصی اشاره دارد؛ اما این جشن نه‌فقط در ایران، بلکه در تمام سرزمین‌های پارسی برگزار می‌شود. باآنکه نوروز را عیدی «باستانی» می‌نامیم، اما باستانی بودن به معنای ملی بودن این جشن نیست. ملی‌گرایی ایرانی نوروز را از غیرایرانیان (آنان که در حدود دولت ما نیستند) می‌گیرد، اما باستانی بودنش آن را از معناهای فرهنگی دیگر ــ مانند ادیان و زبان‌های اقوام مختلف ــ جدا نمی‌کند. دیدگاهی بر اساس ایدهٔ خیر مشترک می‌تواند ظرفیت‌های ایدهٔ نوروز را توسعه ببخشد و نوعی نگاه تازه را به زمان ــ به‌عنوان امری ناقدسی، اما انسجام‌بخش ــ ارائه کند.