بایگانی قهرمان
نگاهی به برنامهٔ فرهنگی و هنری گلها
داوود پیرنیا بنیان‌گذار برنامه‌­ٔ گلها دربارهٔ تأسیس این برنامه چنین می­‌گوید: «معانی و مفاهیم وقتی با بیانی لطیف ادا شد بر دل می‌­نشیند و هرگاه در قالب نظم درآید و موزون گردد آن می­‌شود که شعرش می­‌نامیم، و این از عهدهٔ بشری که تمدنش از نظر معنوی به درجات عالی نرسیده باشد ساخته نیست. شعر ما که از نظر کیفیت و کمیت در دنیا بی­‌نظیر است نیز یکی از نمودارهای تمدن­ عمیق و ریشه­‌دار ایران است و من شناساندن این­گونه مظاهر تمدن و مفاخر هنری ایران را افتخاری بزرگ می­‌دانم و به قدری به این کار علاقه­‌مندم و برای آن اهمیت قائلم که از هر آنچه غیر آن است بگسستم و به آن پیوستم و تا زمانی که بتوانم به گلها، خاصه گلهای ایران عشق می­ورزم. عشقی که تا به خاطر دارم در دل داشته­ام و همواره در تزایدش دیده­‌ام.
نگاهی به کار در خلوتِ فرامرز پایور
بگذارید برخلاف تمام گفت‌وگوها، من این گفت‌وگو را آغاز کنم. وقتی به زندگی‌نامۀ درگذشتگان نظری می‌افکنیم، معمولاً سفرۀ رنگینی از آنچه که انجام داده‌اند، به روی ما گسترده می‌شود؛ مثلاً در سالِ فلان متولد شدند، در خانواده‌ای با فلان خصوصیات اجتماعی یا فرهنگی پرورش یافتند و دربارۀ تحصیلات، آثار، برخوردها و تألیف‌هایشان می‌خوانیم. کمتر پیش می‌آید که پانزده سال پس از مرگ کسی، ناچار شوید در زندگی‌نامۀ او، چیزهای مهمی را دستکاری کنید. برای چهره‌های معاصر ایرانی، کمتر چنین اتفاقی افتاده است. بیایید نگاهی بیندازیم به همین زندگی‌نامۀ رایج فرامرز پایور که در فضا‌ی مجازی، کتاب‌ها و مجله‌ها‌ دست‌به‌دست می‌شود.
خنیاگرِ قهرمان و خنیای قهرمان‌پرور در عصر مشروطه
دلاوران دوران و فائقان میدان به‌یکباره و از سر اتفاق، نام‌آوران پهنۀ پهناور تاریخ نمی‌شوند. این رادمردان پردل در درازنای حیات گرانمایۀ خویش، خاموش و بی‌جنبشِ آشکار، زیستی درخور یک قهرمان دارند، لیک در پیشامد مهلکی که دفع آن از تاب‌وتوان تودۀ مردمان بیرون است، ققنوس‌وار هویدا شده و در پی رشادت خود، سرشت قهرمانی‌شان را آشکار می‌سازند. پهلوانان کم‌نظیر روایت ما ژرف‌نگرند، رهگذر جاده‌های فریبندۀ پرازدحام نمی‌شوند، بلکه کنجکاو و بی‌باک گام در کوچه‌های پانخورده می‌نهند و‌ وادی بدیعی برای یاری مردم‌ می‌جویند.
تحلیلی انتقادی به نمادپردازی قهرمان در سوگ‌نامه‌ها از منظر روانکاوی
هدف از نگارش مقالۀ پیشِ‌رو بررسی انتقا­دیِ نمادپردازی قهرمان و سازوکارهای آن در دستگاه روان، از دیدگاه روانکاوانه است. هنر و ادبیات سوگوارانه، نوحه‌ها، مرثیه‌ها و مجالس شبیه‌خوانی آواهای قهرمان‌پردازی‌اند که بیش از آنکه بازنمایی حقایق و وقایع تاریخی‌-مذهبی باشند، بازنمایی وجوه متفاوت دستگاه روان پدیدآوردندگان و مخاطبان آن‌ها هستند. در تلاشیم از زاویه‌دیدی تحلیلی، به ابعاد تحولی و همچنین آسیب‌شناسانۀ نمادین شدن تصاویر قهرمان بپردازیم. همچنین به چگونگی تجلی غرایز و تعارض‌های انسان، در انواع بازنمایی‌های پیرامونِ مفهوم قهرمان نگاهی بیندازیم و نمونه‌هایی از ناموفق بودن روند نمادپردازی در فرهنگ عامه را مورد مداقه قرار دهیم.
گذری بر پیوند آوا و مفهوم زن‌قهرمان در کولی‌واره‌های سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی، شاعر برجستۀ معاصر، با عاشقانه‌ها شروع کرد و رفته‌رفته شعرش پخته‌تر شد و در پیوندی عمیق با زادگاهش ایران و جامعه‌ای که در آن می‌زیست قرار گرفت. از منظر اجتماعی، سیمین چهره‌ای شاخص در شعر پنجاه سال اخیر است. هرچند پیوند او با اجتماع، در دوران عاشقانه‌ها گسسته نبود، اما شعر او از سال‌های ابتدایی دهۀ پنجاه، رفته‌رفته اجتماعی‌تر شد و رابطه‌ای مستحکم‌تر میان تعهد درونی شاعر و جامعه‌اش برقرار کرد. شایان ذکر است که عاشقانه‌ها همواره تا واپسین دمِ حیات شاعر، با او همراه بوده‌اند، عاشقانه‌هایی با تصاویر رنگارنگ، اوزانی دلپذیر و گوش‌نواز که از نخستین دفتر شاعر، یعنی سه‌‌تار شکسته، با او بوده‌اند.
سکوت و فیگورهای آرمانی ایرانی در شعر فارسی
مارگوت بیکل زمانی سروده بود که «سکوت سرشار از سخنان ناگفته است.» و قرن‌ها پیش از او، حافظ شیرازی نگاهی از سر حقارت بر آن «بی‌خبران» انداخته بود که در نظربازی‌ او، حیران بودند. می‌توان پا از حد فراتر گذاشت و گفت که فرهنگ ایران هم سرشار از سکوت‌هاست، سکوت‌هایی بس معنادار در مقیاس‌ها و سطوح مختلف، از سطوح فرهنگی و اجتماعی گرفته تا سطوح فردی و روزمره. مثال کلیشه‌ای‌ آن هم مفهوم بی‌مانند «تعارف» است؛ اصرار بر انجام کاری که هیچ خوشش نداریم، به نشانۀ ادب و احترام. ادبیات سترگی در حوزه‌های انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی دربارۀ تعارف و اسباب فرهنگی‌اش نوشته شده است، اما دربارۀ سکوت چه می‌دانیم؟
نازیسم و فاشیزم: مولد قهرمانان سوخته، ولی بی تاریخ مصرف
در ۱۹۲۷، اولین بارقه‌های ظهور قهرمانانی با تفکرات آدولف هیتلر بر پردۀ سینماهای آلمان شکل گرفت و این روند تا سال ۱۹۴۴ ادامه یافت. هرچند تا به‌قدرت رسیدن هیتلر هنوز چهار سال زمان باقی بود، ولی تفکرات و تئوری‌های هیتلر برای عده‌ای از فیلمسازان آلمانی بسیار مورد توجه بود، حتی قبل از قبضه کردن قدرت. اما در میان تنش‌های پی‌‌در‌پی سیاسی پس از جنگ بزرگ اول چگونه سینما در آخر طعمۀ نازیسم شد و چگونه قهرمانانش توانستند دورۀ شکوهمند مکتب اکسپرسیونیسم را کنار بزنند و جایگزین یکی از مهم‌ترین مکاتب سینمایی شوند؟ ذکر این نکته نیز ضروری است که لزوماً تمام تولیدات دورۀ سینمای نازی‌ها آثار پیش‌پاافتاده و بی‌ثمری نبودند. در این نوشتۀ کوتاه، می‌کوشم به قهرمانانی بپردازم که حتی تا به امروز هم اکران عمومی آنها ـ به‌ملاحظهٔ تأثیر دهشتناک روانی‌شان بر مخاطب ـ ممنوع اعلام شده است.
تحوّل فیگور قهرمان در سینمای جنگ دهۀ 60 ایران
هومی بابا در آغاز اثر دوران‌ساز خود با عنوان موقعیت فرهنگ به نکته‌ای کلیدی در باب تفاوت میان «پسا» و «ورا» اشاره می‌کند. او، با اشاره به زمان نگارش این کتاب، یعنی دهۀ آخر قرن بیستم، آن را عصر «پسا»ها یا «پُست»ها می‌نامد که خود را در قامت پسامُدرن، پسااستعماری، پسافمینیسم و... متجلی کرده است. او سپس تأکید می‌کند که رفتن ورای دورانی خاص یا مکتب فکری مشخصی نه به‌معنای [گشودنِ تام و تمامِ] «افقی نوست و نه پشت سر گذاشتنِ گذشته»، بلکه ما همواره «خود را در لحظات گذر می‌یابیم، جایی که فضا و زمان در هم می‌آمیزند تا فیگورهای پیچیده‌ای تفاوت و این‌همانی، گذشته و حال، درون و برون، [و درنهایت] شمول و طرد بسازند.» به‌همین قرار، وقتی از سینمای جنگ ایران پساانقلابی سخن به‌میان می‌آوریم، از دورانی به‌تمامی گسسته از گذشتۀ آن سخن نمی‌گوییم.
نگاهی به بدن آرمانی مردانه در نقاشی امروز ایران
دیباچه در گروه‌های کوچک و بزرگ اجتماعی، شکل ویژه‌ای از بدن، حالاتی از ایستادن و راه رفتن، به‌همراه شیوه‌هایی از لباس پوشیدن و زیور بستن، هویت یک فرد را در جامعه‌اش متمایز و برجسته می‌سازد: نوعی از تخیل بدن ـ به‌تعبیر دیوید لو برتون ـ که به‌تمامی پهنۀ حضور اجتماعی شخص را دربرمی‌گیرد. انتخاب این ویژگی‌ها برای چگونگی نمایش بدن نه‌تنها ابزاری برای تبیین جایگاه جمعی آن فرد، بلکه سازندۀ هویت او با تمام تعابیر و معانی در بیان بدنیِ خاصِ خود او می‌شود.
نگاهی به چند مورد از تصویر قهرمان در هنرهای تجسمی معاصر ایران (بخش دوم)
در بررسی نقاشی معاصر ایران، درمی‌یابیم برخی از آثار با زمینۀ قهرمان، متمایل به هنر عامه‌پسند، کیچ و پاپ‌آرت است. برخی از این آثار با تلفیق نقش قهرمانان ایرانی و نمادهای مصرفی فرهنگ غرب پدید آمده‌اند. اگرچه هنرمندان این آثار معمولاً به ابعاد روان‌کاوانه یا نشانه‌شناسانۀ نمادها کاری ندارند، دست‌کم تلفیق شخصیت‌های غربی و شرقی در این نقاشی‌ها نکته‌ای تأمل‌برانگیز را به‌چشم می‌آورد: در بررسی شخصیت‌های غربی، قهرمان‌ها اغلبْ شخصیت‌هایی خیال‌انگیزند که اَبَرانسان، نامیرا، قوی، شاد، مصمم، بااراده تخیل و تصویر می‌شوند، اما در شخصیت‌های شرقی همه‌چیز برعکس است! قهرمان‌ها انسان‌هایی واقعی‌اند با ضعف‌ها، تردیدها، رنج‌ها و غم‌ها و روایت‌های شخصی و نادیده‌گرفته‌شده.